Program Picture

آموزه‌های نو - فصل ۶

قسمت ۱۷
۰۱ شهریور ۱۴۰۱

مقاله‌ای از نسیم منصوری با عنوان «بینش درست برای خدمات اجتماعی».

***

فرزاد: شنوندگان عزیز برنامه‌ی آموزه‌های نو
پریسا: و شنوندگان سرویس رسانه‌ای فارسی بهائی
پریسا و فرزاد: سلام
فرزاد: امیدواریم که خوب و سلامت باشید.
پریسا: امروز مقاله‌ای از نسیم منصوری با عنوان «بینش درست برای خدمات اجتماعی» رو بهتون معرفی می‌کنیم.
فرزاد: دوستان، ازتون دعوت می‌کنیم تا انتهای برنامه با ما همراه باشید
پریسا: نسیم منصوری متولد پراگ هست و در فعالیت‌های محلّی و اجتماعی کشورهای مختلف دنیا شرکت کرده. در حال حاضر دانشجوی لیسانس در رشته‌ی مهندسی شیمی و هم‌چنین نویسندگی در دانشگاه ایالتی ماساچوست هست و هم‌چنان در خدمات اجتماعی به‌ محله‌ها فعالیت دارد.
فرزاد: از مقاله‌ی نسیم خیلی خوشم آمد. اگر می‌خوای بپرسی چرا، میگم چون از زاویه‌ی جدیدی به فعالیت‌های اجتماعی در محله‌ها نگاه کرده. دیدی که لااقل من بهش فکر نکرده بودم.
پریسا:‌ خوب اگر می‌خوای بدونی نظر من چیه، باید بگم که باهات موافقم. تا قبل از اینکه این مقاله رو بخونم همیشه به‌ این فکر می‌کردم که این فعالیت‌ها چطور می‌تونن شرایط جامعه‌ رو بهتر کنند. مثلا کلاس‌های کودکان یا برنامه‌های مربوط به‌ نوجوانان می‌تونن نقش موثری در سال‌های کودکی و نوجوانی بچه‌ها داشته باشن. و بعد‌ هم فکر می‌کردم که خوب چرا در بعضی محله‌ها این فعالیت‌ها اون‌طور که باید‌ و‌ شاید از طرف والدین یا بچه‌ها حمایت نمی‌شوند.
فرزاد: اگر می‌خوای بپرسی نظر نسیم در این مقاله چیه،‌ باید بگم که نسیم از زاویه‌ی دیگه‌ای به‌ این مشکل نگاه می‌کنه. و اون اینه‌ که شاید اون کسی که این فعالیت‌ها رو انجام میده نگرش درستی نداره و همین باعث میشه که روی شرکت‌کننده‌ها و والدین اون‌طور که باید و شاید تاثیر نگذاره.
پریسا: بد نیست برای فرار از این اگر می‌خوای بپرسی و می‌خوای بدونی‌ها یه میان‌برنامه یا موسیقی کوتاه بشنویم.
فرزاد: اگر می‌خوای بدونی چی فکر می‌کنم … !
فرزاد: خوب دوستان،‌ همون‌طور که گفتیم نسیم در مقاله‌اش از زاویه‌ی دیگه‌ای به‌ فعالیت‌های اجتماعی در محله‌ها نگاه می‌کنه. و این نگاه را با مثال‌هایی از تجربه‌ی شخصیش برای ما توضیح می‌دهد.
پریسا: بله، نسیم میگه وقتی نوجوون بوده اولین کلاس کودکانش رو در محله‌ای نزدیک به‌ خونشون راه می‌اندازه. روزهای کلاس به‌ همراه پدر و مادرش با ماشین او را می‌بردند تا در خونه‌ی تک تک بچه‌ها زنگ بزند و اون‌ها رو سوار ماشین کنه و ببره خونشون کلاس.
فرزاد: بیشتر وقت‌ها بچه‌ها هنوز تو رختخواب بودن یا آماده نبودن یا شب قبلش خونه یکی از دوستان‌شون مونده بودن. و گاهی حتی والدین به‌خودشون زحمت نمی‌دادن که در خونه رو باز کنن و به نسیم بگن که بچه‌شون توی کلاس اون‌ روز شرکت نمی‌کنه.
پریسا: جای تعجب دارد که کسی داوطلبانه بخواد از بچه‌ها برای یکی دو ساعت مراقبت کنه و والدین از این فرصت استفاده نکنن!
فرزاد: اون‌ هم کسی که بهش می‌تونن اعتماد کنن.
پریسا: اتفاقا اگر یادت باشه خود نسیم هم همین‌ رو میگه و همین باعث میشه بیشتر به‌ این فکر کنه که چرا والدین باهاش همراهی نمی‌کنن. بعد از مدتی روشش رو عوض می‌کنه. به‌ جای اینکه پدر و مادرش با ماشین ببرنش در خونه‌ی بچه‌ها خودش با پایِ پیاده میره دنبال بچه‌ها. راه به‌ قدری دور بوده که وقتی به‌ اولین خونه می‌رسیده حسابی خسته بوده. اما می‌بینه که همین تغییر کوچیک روی پدر و مادر‌ها هم تاثیر می‌ذاره و از اون به‌بعد بچه‌هاشون رو آماده می‌کردن و حتی به‌ استقبالش می‌رفتن و گاهی برای گروه خوراکی آماده می‌کردن.
فرزاد: یعنی تا قبل از اون فکر می‌کردن نسیم این‌ کار رو برای سرگرمی خودش می‌کنه یا فقط به خواسته‌ی پدر و مادرش این کلاس‌ها رو تشکیل داده. اما به‌ محض اینکه می‌بینن برعکس این کلاس‌ها انقدر برای نسیم مهمه که حاضره با پای پیاده بیاد دنبال بچه‌ها، اون‌ها هم نگرش‌شون عوض میشه.
پریسا: درسته. نسیم میگه کم‌کم والدین بهش اعتماد کردند و کار به‌ جایی رسید که گاهی برای صحبت در مورد مشکلات بچه‌هاشون او رو به‌ خونه‌هاشون دعوت می‌کردند و ازش می‌خواستند که به‌ عنوان دوست یا یک بزرگتر همراه بچه‌هاشون باشه.
فرزاد: گاهی حتی بچه‌ها بعد از مدرسه به خونه‌ی نسیم می‌رفتن تا هم تکالیف‌شون رو انجام بدن و هم درباره‌ی مسائلی با نسیم صحبت کنن که با با پدر و مادرشون نمی‌خواستند یا نمی‌توانستند.
پریسا: آفرین به‌ همت نسیم. به‌ جای اینکه نا‌امید بشه و دست از تلاش برداره سعی می‌کنه نگرش خودش رو عوض کنه.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه