دو تا اتفاق خوب پشت سر هم. دوست شدن با تیموری تو مدرسه و آماده بودن تهچین واسه ناهار توی خونه. حالا به قول پوریا باید منتظر سومین اتفاق خوب میشد. پوریا عقیده داشت اتفاقای خوب سه تا سه تا پشت سر هم میان، واسه همین هر وقت دو تا اتفاق خوب میافتاد، همیشه منتظر سومیاش بود.