بخشی از کتاب آئین بهائی، نگرشی کوتاه به تاریخ و تعالیم در این قسمت: حضرت بهاءالله، به موجب وصیتنامه کتبی که به «کتاب عهدی» ملقب و موصوف است، حضرت عبدالبهاء فرزند ارشد خود را به عنوان وصی خویش که باید …
***
حضرت بهاءاللّه به موجب وصیّتنامهی کتبی که به «کتاب عهدی» ملقّب و موصوف است حضرت عبدالبهاء فرزند ارشد خود را به عنوان وصیّ خویش که باید ادارهی امور جامعهی جهانیِ بهائی را عهدهدار شود تعیین فرمود. به موجب همین وصیّتنامه اختیار تبیین آیات یعنی توضیح و تشریح معانی آثار نزولی صریحاً به آن حضرت تفویض گردید. تعیین وصی و تفویض اختیار سبب شد که از همان ابتدا از دودستگی و فرقهبندی در آیین جدید جلوگیری به عمل آید و یکپارچگی و وحدت جامعهی جدیدالتأسیسِ بهائی از هر حیث تضمین گردد. تعیین مرکز عهد به موجب وصیتنامهی کتبی و گرفتن چنین عهد محکم و متینی از پیروان یک آیین به نحوی که در دیانت بهائی پیشبینی و اعمال گردیده در هیچ عهد و عصری سابقه نداشته و در تاریخ ادیانِ الهی بینظیر و منحصر به فرد است.
وقتی که حضرت بهاءاللّه و اهلِ بیت و برخی از اصحاب در زمستان سال 1852 میلادی از ایران به عراق تبعید گردیدند، حضرت عبدالبهاء طفلی هشتساله بود. وی از همان دورانِ کودکی و نوجوانی و در طول تمام دوران تبعید در شداید و بلایا که ملازم نفیِ بلد و طردِ پدر و اهلِ بیت از وطن مألوف بود همواره سهیم و شریک و یار و مددکارِ پدرِ بزرگوار خویش بود. بسیار کسان مایل به ملاقات با حضرتِ بهاءاللّه بودند و نظر آن حضرت را در زمینههای مختلف خواستار میشدند. آن حضرت در موارد عدیده فرزند خود عبدالبهاء را به عنوانِ وکیل و نمایندهی خویش تعیین میفرمود. این بود که حضرتش به نمایندگی از جانب پدر طالبین ملاقات را به حضور میپذیرفت و در نهایت محبّت با ایشان رفتار مینمود و به پرسشهای آنان پاسخ میداد. بنا به گزارشاتی که برخی از همراهان به جا گذاردهاند کسانی که به ملاقات و مصاحبت حضرت عبدالبهاء نایل میشدند تحت تأثیر و نفود شخصیّت ممتاز آن حضرت قرار میگرفتند. اهالی عکّا نهایت احترام را برای حضرت عبدالبهاء قایل بودند و در حیرت که چگونه حضرتش بیدرنگ به کمک بینوایان و ملاقات بیماران میشتافت و پدری مهربان برای فقرا و بیکسان آنشهر بود. حضرت عبدالبهاء نزد خاصّ و عام به «آقا» مشهور و معروف بودند و این لقبی بود که پدر بزرگوار منحصراً به ایشان اهدا نموده بود و خود نیز فرزند برومند خویش را به همین لقب خطاب میفرمود.
وقتی که حضرت بهاءاللّه در سال 1892 میلادی به عوالم الهی صعود فرمود، حضرت عبدالبهاء هنوز رسماً زندانی حکومت عثمانی بود. لکن محدودیّتهای ناشی از زندگی درمیان برج و باروی شهر عکّا مانع از آن نبود که آن حضرت از طریق مکابته با جوامع رو به گسترش بهائی در شرق و غرب به رهبری آن جوامع پردازد. آن حضرت در این سنوات از طریق مکاتبات عدیده به هدایت بهائیان و تعلیم و تربیت و تشویق و ترغیب ایشان به پیروی از احکام و تعالیم پدر بزرگوار میپرداخت و جامعهی بهائی را رهبری مینمود. بالاخره با فراهم شدن تسهیلات در شرایط زندان تدریجاً زایرین و مهمانانی چند موفّق به مسافرت به سرزمینِ مقدّس گردیدند که از فیضِ حضور و تعلیمات آنحضرت بهرهمند میشدند.
بالاخره در اثر انقلاب جوانان ترک در سال 1908 میلادی و ابلاغ عفو عمومی، حضرت عبدالبهاء نیز از زندان آزاد گردید. این بود که در بین سالهای 1911 تا 1913 اقدام به دو سفر به سرزمینهای غرب نمود. آن حضرت در این سفرها از کشورهای بریتانیای کبیر، فرانسه، ممالک متّحدهی آمریکا، کانادا، آلمان، مجارستان و اطریش بازدید به عمل آورد. حضرت عبدالبهاء در سال 1921 میلادی در سنِ هفتاد و هفت سالگی به عوالم الهی صعود نمود.
حضرت عبدالبهاء مَثَلِ اعلای دیانت بهائی به شمار میروند. ایشان از نقطهنظر خضوع، خشوع، انقطاع، عشق و خدمت به همنوع سرمشقِ بهائیانِ جهانند. حیات و خدماتِ حضرت عبدالبهاء الهامبخشِ بسیاری از مردم است.