بخشی از کتاب آئین بهائی، نگرشی کوتاه به تاریخ و تعالیم. در این قسمت: انسان اساسا موجودی روحانی است و هرگاه به روح زنده باشد، آن روحانیت سبب …
***
انسان و حقیقتِ او و اینکه از چه جوهری ساخته شده و ذات او چگونه است مطلبی است که از دیرباز نهتنها ادیان و فلسفه بلکه علومی مثل طبّ و روانشناسی را به خود مشغول داشته است. آیا انسان ذاتاً شرور است؟ آیا اعمالِ انسان ناشی از غریزه است؟ آیا انسان تنها مجموعهای از اعضاء و جوارح است یا آنکه حقیقتی به نامِ روح نیز وجود دارد که مستقل از جسم است؟ در آثارِ بهائی انسان موجودی روحانی توصیف شده است. طبقِ بیانِ حضرت عبدالبهآء: «انسان اساساً موجودی روحانی است و هرگاه به روح زنده باشد آن روحانیّت سببِ سرور و خوشبختیِ او خواهد بود. تمایل به معنویّات و احساساتِ روحانی در همهی انسانها موجود است …»
هستهی مرکزی این بیان گویای این حقیقت است که انسان موجودی روحانی است و هرگاه به روح زنده باشد آن روحانیّت سببِ سرور و خوشبختیِ او میگردد و شکوفاییِ استعدادها و مهارتهای او را موجب میشود. بنیانگذار آیین بهائی، همانندِ دیگر پیامبران، انسان را مظهرِ صورت و مثالِ الهی میداند. بهعبارتِ دیگر انسان بالقوّه قادر است تمامِ صفاتِ الهی مثلِ محبّت، عدالت و رحمت را در خود کشف کند و در شکوفاییِ آن صفات بکوشد. شکوفاییِ استعدادها و مهارتهای انسان از حیاتِ روحانیِ او مایه میگیرد. حضرت بهاءاللّه انسانرا به «معدن که دارای احجار کریمه است» توصیف میفرمایند.
چنانچه انسان تربیتی جسمانی، عقلانی و روحانی یابد و خود سعی در رشد و تکاملِ استعدادهای بالقوّهی خویش نماید در این صورت آن استعدادها راهِ کمال خواهند پیمود و خود و عالمِ انسانی از آن بهرهمند خواهند شد. به بیانِ حضرت بهاءاللّه: «انسان را به مثابهی معدن که دارایِ احجارِ کریمه است مشاهده نما، به تربیت جواهرِ آن به عرصهی شهود آید و عالم انسانی از آن منتفع گردد.»
دوگانگیِ طبیعت انسان
«اصل الخسران: لمن مضت ایّامه و ما عرف نفسه.»
مضمون این بیان به فارسی چنین است که زیان و خسرانِ حقیقی از آنِ کسی است که روزهایش سپری شود و از شناختن نفسِ خود غافل ماند. نفس یا روحِ آدمی دارای دو طبیعت است، یکی طبیعتِ دون که عبارت از نفسِ مادّی و طبیعتِ حیوانی است و دیگری طبیعت علوی یا ملکوتی است که عبارت از نفسی است که معرّفِ حقیقتِ انسان است و آن طبیعتِ معنوی و روحانی او است. این هر دو همههنگام در ستیزند. به اعتقادِ بهائیان طبیعتِ مادّی یا حیوانی هنگامی جلوهگر میشود و بر طبیعتِ معنوی چیرگی مییابد که انسان در تکامل روحانیّات در وجود خود اهمال ورزد. در اینصورت غرایزِ حیوانی مثل خودخواهی، حرص، حسد، عدمِ رعایتِ حالِ دیگران و سایر قوای مخرّب در انسان رشد مینمایند. نتیجه آنکه اگر نفس ناری غلبه نماید، انسان در بندِ آننفس گرفتار آید و آزادی بهتدریج از او سلب شود و انسان تابع نفس و هوای خویش گردد. در مقابل، قوای معنوی بهیاریِ انسان میشتابند و او را متوجّهِ طبیعتِ ملکوتیاش مینمایند و شکوفایی او را متناسب با حقیقتِ انسانیاش که صرفاً روحانی و معنوی است موجب میگردند. آثار بهائی روی غرایز نفسانی نیز تأکید مینمایند و لزوم حوائجی نظیر خواب و خوراک یا نیازمندیهای جنسی را در حدِّ لزوم در انسان تأیید مینمایند. اینکه انسان آفریدهای روحانی است که باید دائماً در تلاش برای نیل به اصالت خود باشد، از این بیانِ حضرت بهاءاللّه بهخوبی آشکار میگردد: «یا ابن الرّوح، خلقتک عالیاً جعلت نفسک دانیه فاصعد الی ما خلقت له.» مضمون این بیان به فارسی که مأخوذ از کلمات مکنونه است و در آن حضرت بهاءاللّه انسان را به عنوانِ موجودی که زاییده از روح است خطاب میفرماید، چنین است که ای پسرِ روح، من تو را والامقام خلق نمودم، تو خودت را پست و فرومایه مینمایی؟ پس برخیز و به آنچه بهجهت آن خلق شدهای روی آر!
خیر و شر
همهی کردارهای آدمیرا نمیتوان نیک پنداشت. تعصّب، نفرت، جنگ و ویرانی به شدّت رواج دارد. ولی آیا در جهانِ هستی چیزی به نامِ شرّ، شیطان یا دوزخ وجود دارد؟ بهائیان بر این باورند که چیزی یا نیرویی مستقل که بتوان به آن شرّ، شیطان یا دوزخ نام نهاد وجود ندارد. در حقیقت شرّ عدمِ خیر است، دوزخ واژهای است که برای بیانِ دوری از پروردگار بهکار میرود. طبقِ بیانِ حضرت عبدالبهاء:
«… در وجود شرّ نیست. آنچه خدا خلق کرده خیر خلق کرده، این شرّ راجع به اَعدام است. مثلاً این موت عدم حیات است، امدادِ حیات که به انسان نرسد موت است. ظلمت عدمِ نور است، وقتی نور نیست ظلمت است. نور امرِ وجودی است لکن ظلمت امرِ وجودی نیست بلکه عدمیاست. غنا امر وجودی است امّا فقر امر عدمی است …»