قسمت ۱۴ – سیّاره سبز و آبی
تو یک روز خیلی معمولی مامان عجیبترین پیشنهاد ممکن رو داد. همین شد که ما یک روز خانوادگی زمین انتخاب کردیم و قراره که فردا رو به آشغال جمع کردن بگذرونیم. مامان قصه ساحلی که تمیز شد و لاک پشت کوچولوها تونستند از تخم بیرون بیایند رو هم تعریف کرد. در مورد توپکهای بذر هم گفت که خیلی برای من و ویززز جذاب بود.
***
سپیدار: سلام بچهها، روزتون بخیر حالتون خوبه؟
مامان: سلام. امیدوارم سر حال و شاداب باشید. زندگی چطوره؟
سپیدار: درود بر شما.
مامان: امروز 29 اردیبهشت 1401 خورشیدی و 19 می 2022 میلادی است و به برنامه ما خوش اومدید.
سپیدار: تا چند دقیقه پیش من مشغول درس خوندن بودم. ویززز هم داشت توی دفتر یادگیریهاش نقاشی میکرد. همه چیز شبیه روزهای دیگه بود تا این که مامان یک پیشنهاد خیلی عجیب و خیلی جالب داد.
سپیدار: ویززز میگه حقیقتا دور از انتظار بود.
مامان: کجای آشغال جمع کردن از انتظار به دور است؟!
سپیدار: مامان جان قبول کن. وقتی خیلی معمولی نشستی درس میخونی، مشق مینویسی و ویززز هم داره کهکشان راه شیری و زمین رو نقاشی میکنه بعد یکهو شما میای، میگی نظرتون چیه امروز بریم زباله جمع کنیم، دیگه اوضاع خیلی معمولی نیست.
مامان: اتفاقا به خاطر همین سیاره زمینه که چنین پیشنهادی دادم.
سپیدار: ویززز میگه مشاهده من این بود که در شهر شما شهرداری مامورانی استخدام میکند که وظیفه جمعآوری زبالهها را بر عهده دارند.
مامان: بعله کاملا درسته.
سپیدار: خب الان ارتباط این جمع کردن زباله و سیاره زمین با هم چیه؟ اصلا چی شد اینقدر هیجانزده شدی؟
مامان: دلم میخواد اگر ویززز اجازه میده اول نقاشی ویززز رو ببینم.
مامان: به به چقدر قشنگ کشیدی. واقعا زمین خیلی زیباست. این کنار هم قرار گرفتن رنگ آبی و سبز واقعا چشمنواز و خیرهکننده است.
سپیدار: آره! ویززز میگه. من نیز با شما هم نظر هستم.
مامان: خب بذارید از ارتباط این سیاره آبی و سبز زیبا با پیشنهادم بگم. من پیشنهاد میکنم یک روز خانوادگی زمین داشته باشیم. این همه در مورد روزهای جهانی حرف زدیم. یک روز خانوادگی بذاریم. البته که واقعا یک روز جهانی زمین داریم، تقریبا یک ماه ازش گذشته، 22 آوریل بود.
سپیدار: ا من نمیدونستم ما یک روز جهانی زمین داریم.
سپیدار: ویززز میگه چه انتخاب جالبی! آگاه نبودم که امکان پذیر است، خانواده یک مناسبت خاص خلق کند، در این روز چه کنیم؟
مامان: پیشنهاد من سر جاش هست.
سپیدار: آخه وقتی که رفتگرها زحمتش را میکشند چه نیازی به کمک ما وجود داره؟!
مامان: خب من منظورم جمع کردن زبالههای همین کوچه خودمون نبود. داشتم به زبالههایی که توی طبیعت رها میشن فکر میکردم.
سپیدار: ویززز میگه وا اسفا! چه قدر اندوهناک. چطور ممکن است کسی زبالهای را در طبیعت رها کند.
مامان: ویززز جون خب ممکنه. همه در جریان نیستند که این کار، درست نیست و حتی اگر در جریان باشند هم متوجه نمیشن که کارشون چه ضربهای به طبیعت میزنه و حفظ کردن طبیعت چقدر مهمه.
سپیدار: اختصاص یک روز به کره زمین خیلی جالبه و خیلی خوشحال شدم که وجود داره. این طوری آدمهای بیشتری به طبیعت فکر میکنند. یادمون باشه سال دیگه همون روز یک کار خاص انجام بدیم ولی حالا بازم دیر نیست. همیشه میشه برای زمین کاری کرد.
مامان: آفرین به تو، همیشه باید به طبیعت و حفظ کردنش توجه داشته باشیم و نیاز به روزهای خاص نداریم. میتونیم خودمون با خانواده و دوستامون قرار بذاریم که روزهای به خصوصی داشته باشیم.
سپیدار: حالا این برنامه خاص چطوری تبدیل شد به جمع کردن زباله؟!
مامان: خب با توجه به صحبتهایی که توی این هفتههای اخیر داشتیم، قبول داری که زبالهها به اکوسیستم ضربه میزنن؟ یعنی زندگی موجودات اون منطقه رو با چالش روبرو میکنند؟
سپیدار: ویززز میگه تردیدی نیست. منم فکر میکنم که خب وقتی زباله تو منطقهای ریخته بشه ممکنه حیوانات اشتباهی بخورنش یا مثلا غذا و محل زندگی حیوانات و حشرات و گیاهان رو از بین ببره. تازه پلاستیک که خیلی دیر تجزیه میشه و سالهای طولانی هم همون جا میمونه.
مامان: این برنامه خاص وقتی به ذهنم رسید که داشتم یک مقاله جالب میخوندم. چند سال پیش توی یکی از سواحل کشور هند یک کار متفاوت شروع شد. تعداد زیادی آدم داوطلب شدند که زبالهها رو جمع کنند. با این که مدت زیادی طول کشید ولی بالاخره زحماتشون نتیجه داد و یک ساحل پر از زباله و آلوده تبدیل شد به یک ساحل تمیز.