ما در مورد عدالت اجتماعی حرف زدیم و به نظرم خیلی جالب بود. دلم میخواد شماها هم حرفهامون رو بشنوید و بعد فکرهاتون رو برای من و مامان و ویززز بفرستید، آخه مامانم گفت که به وجود آوردن عدالت اجتماعی یک کار جمعی هست و باید همهمون براش تلاش کنیم. مامان به یک از راههای کمک کردن به این مسیر اشاره کرد و من که عاشق این راهم. قصهها! وسط همین گفتگو بود که ویززز باعث شد یک اتفاق خارق العاده رخ بده.
***
– سلاااااام، روزتون بخیر
– چه خبر؟ خوبید؟ سلامتید؟
– مامان به من گفته که چند روز پیش، یک روز خاص و مهم بوده، که باید در موردش حرف بزنیم. روز جهانی عدالت اجتماعی.
– امیدوارم شاد و سرحال باشید بچهها. سپیدار به من گفت که دوست داره شماها هم این گفت و گوی ما رو بشنوید و بعدا نظراتتون رو براش بنویسید یا نقاشی بکشید.
– بعله.
– همه چی از این جا شروع شد که من داشتم تقویم رو نگاه میکردم که ببینم چه کارهایی دارم و چشمم خورد به تاریخ بیستم فوریه در تقویم میلادی یا همون یک اسفند ماه خودمون. بعضی از روزها توی تقویم هست که به عنوان روز جهانی یک چیزی ثبت شده مثلا روز جهانی کودک یا روز جهانی کتابِ کودک، روز جهانی جنگل ها یا حتی روز جهانی گفتنِ متشکرم.
– کی این روزهای جهانی رو انتخاب می کنه؟ از کجا توی تقویم میان؟
– بیشتر این روزهای جهانی رو سازمان ملل متحد انتخاب میکنه. چرا؟ چون از این موقعیتها استفاده میکنند، به همه آدمها در مورد اون موضوعاتی که بهتره بهش فکر کنیم و برای بهتر کردنشون تلاش کنیم آموزش بدهند و توجه همه رو به اون موضوع جلب کنند. تازه خیلی وقتها اتفاقات خوبی که توی اون زمینه افتاده رو هم جشن میگیرن. مثلا اگر توی روز جهانی آموزش، تعداد باسوادهای دنیا بیشتر شده باشه، همه خوشحال میشن و برای سال بعد برنامهریزی می کنند که این تعداد بالاتر بره.
– حالا این عدالت اجتماعی یعنی چی؟
– امممم. بذار یک کار کنیم. الان چند تا سیب توی این کاسه روی میز هست؟
– پنج تا.
– چهار تا. یکی شو ویززز خورد.
– حالا ازت می خوام، نقاشی دقیق این سیبها رو بکشی. مثلا این که کدوم بزرگ تره، کدوم پوستش لک بیشتری داره، کدومش رنگ قرمز بیشتری داره و از این جور چیزا.
– امم باشه. ولی چرا حرف زدن یکهو به نقاشی رسید؟
– چون این طوری من بهتر میتونم توضیح بدم.
– قبوله.
– بچهها جون. سپیدار رفت که دفتر نقاشی و مداد رنگی بیاره. اگر شما هم چند تا سیب دم دستتون هست، شروع کنید به نقاشی کشیدن. حواستون باشه مهمه که هر سیب خاص باشه و تفاوتهاشون تو نقاشیتون بیاد.
– خب فکر کنم تموم شد. ااااا چرا پوست کندی اون یکیها رو؟
– بذار ببینم. به به! چه قدر واضح کشیدی. خیلی نقاشی خوبی شد. حالا بذار پوست این یکی رو هم بگیرم و تیکه تیکه اش کنم.
– مامان جون من که می دونم منظوری داری. خودت توضیح بده.
-منظور که دارم ولی صبر کن. الان توی این ظرف که پر از تیکههای سیب هست، این سیب کوچولو رو که این جا گوشه کاغذ کشیدی، پیدا کن.
– خب معلومه که نمی تونم پیداش کنم. توی سیبها که مثل همه، فرق نداره. اصلا بگو پرتقال یا نه! بگو انار. مگه توی انارها با هم متفاوته؟
– تو بگو.
– نه، پوست شون شاید فرق کنه ولی توی میوهها که متفاوت نیست. ظاهر بعضیهاشون شبیه هست بعضی ها شبیه نیست، ولی توشون عین همه. یادته خانم همسایه رب درست میکرد؟ دو تا قابلمه گنده پر از گوجه نصف شده. چقدر قشنگ بود.
– اوهوم. بیرونشون متفاوت. داخل شون شبیه هم.
– این کارا رو کردیم که تبدیل به یک مثال بشه و بیشتر یادت بمونه. ما آدمها هم همین طوری هستیم. ظاهرمون خیلی متفاوته. رنگ پوست، مدل چشمها و صورتمون، ظاهرمون، لباسهایی که میپوشیم، جنسیتمون، این که چه دین و عقیدهای داریم. اینا تفاوتهای ماست ولی وجودمون، درونمون مثل این سیبها همهاش مثل همه. ما انسانها به خاطر اون چه که درونمون هست، برابریم.
– مثال خوبی بود. خوشم اومد… ویززز هم موافقه و خوشش اومده.
– عدالت اجتماعی یعنی ما برابریم و برای همین در جامعه باید دسترسی برابر به فرصتهایی داشته باشیم که کمک مون بکنه استعدادهامون رو واقعی بکنیم. این برابریِ ما، پایهای ترین مفهومه. این که ما برابریم پس هیچ تفاوتی توی این دسترسی به فرصت ها نباید باشه.