یه ساعت بیشتر به سال تحویل باقی نمونده بود. همه رو فرستاده بودم برن. مونده بودم نونایی رو که بعد از ظهری پخته بودیم بستهبندی کنم تا از طرف رستوران بیان و ببرن …