نان و پنیر تاریخی
۱۵ بهمن ۱۳۹۷
نگار: اون روز تا بچهها بیان شروع کردیم به یه بازی فکری، اما بچهها نیومدن. اولش فکر کردیم نونوایی شلوغ بوده، اما کم کم نگران شدیم و مریم زنگ زد که ببینه رکسانا و سمانه کجان. وقتی سمانه گفت تو راه بیمارستانن، همه از تعجب خشک مون زد.
مریم: چی بیمارستان؟ برای چی بیمارستان؟