میگم: «…دانشجوی معماری که خشتکش دم زانوشه و تنبونش از شلوارش زده بیرون، هیچ جوری تو کتم نمیره». میگه: «کسی که آزارش به کسی نرسه، خوبه دیگه… حالا می خواد آرنولد شوارتزنگر باشه یا مادر فولادزره … نه عمو؟»