قسمت ۵ – خنده و گریه

Program Picture

داستان‌های نیلوفر

قسمت ۵ – خنده و گریه
۲۴ شهریور ۱۴۰۱

گاهی نمی‌تونیم کاری رو به درستی انجام بدیم و همین باعث ناراحتیمون میشه. گاهی هم در رسیدن به هدفمون مشکلاتی پیش میاد که ممکنه غمگین‌مون کنه. این مسئله یعنی اینکه چطور می‌تونیم برای شاد بودن منتظر هدیه و اتفاق‌های خوب نباشیم و در واقع چطور می‌تونیم در شرایط سختی‌ها هم شاد باشیم ذهن نیلوفر رو به خودش مشغول کرده بود. نیلوفر منتظر فرصتی بود تا با پدرش مشورت کنه و ازش بپرسه که چطوری همیشه لبخند رو لباشه و در هر شرایطی خوشحاله.

***

راوی: نیلوفر دختر شادیه، اون حتی سعی می‌کنه دوستان و اطرافیانش رو هم شاد کنه، برای اون‌ها در مناسبت‌های مختلف کارت تبریک درست می‌کنه، کاردستی‌هاشو به اون‌ها هدیه میده، اگه کمکی از دستش بربیاد یا تو درس‌ها به دوستاش کمک می‌کنه… خلاصه از هر فرصتی برای خوشحال کردن اطرافیانش استفاده می‌کنه. البته بچه‌ها اوقاتی هست که شاد بودن برای انسان سخت میشه. گاهی نمی‌تونیم کاری رو به درستی انجام بدیم و همین باعث ناراحتی‌مون میشه. گاهی هم در رسیدن به هدفمون مشکلاتی پیش میاد که ممکنه غمگین‌مون کنه. این مسئله یعنی اینکه چطور می‌تونیم برای شاد بودن منتظر هدیه و اتفاق‌های خوب نباشیم و در واقع چطور می‌تونیم در شرایط سختی‌ها هم شاد باشیم، ذهن نیلوفر رو به خودش مشغول کرده بود. نیلوفر منتظر فرصتی بود تا با پدرش مشورت کنه و ازش بپرسه که چطوری همیشه لب‌خند رو لباشه و در هر شرایطی خوش‌حاله…

نیلوفر: بابا جون مرسی که امروز منو آوردین پارک، اصلا منتظرش نبودم، آخه قراری نداشتیم، سورپرایز شدم.

پدر: برای پدر مادرها هیچی لذت‌بخش‌تر از وقت گذروندن با بچه‌هاشون نیست، اون هم تو این هوای لطیف بهاری و میون این همه دار و درخت و گل‌های زیبا. ولی خب کارهای روزمره، مسئولیت‌ها و تعهدات اکثر زمان ما بزرگترها رو به خودشون مشغول کردن.

نیلوفر: بابا، من میرم سمت وسائل بازی، تاب و سرسره و اینا، اونجا.

پدر: می‌خوای بیام تابت بدم؟

نیلوفر: نه خودم بلدم، جلو که برم پامو می‌کشم جلو، عقب که بیام پامو می‌کشم عقب، اینطوری هی سرعت می‌گیرم.

پدر: باشه برو، فقط مراقب باش… خیلی هم سرعت نگیر، لطفاً…

نیلوفر: چشم، خیالت راحت باشه.

پدر: من هم میرم رو اون نیمکت می‌شینم، زیر سایه اون درخت و کتاب می‌خونم.

پدر: نیلوفر!!!! چی شد؟!! ای بابا، زمین خوردی؟! گفتم سرعت نگیر دخترم. نگاه کن، تمام دست و بالت زخمی شده.

نیلوفر: از تاب نیفتادم که، داشتم می‌دویدم که یهو نمی‌دونم چی شد… رو اون سنگ ریزه‌ها…. اونجا، یهو لیز خوردم.

پدر: خب خدا رو شکر که آسیب جدی ندیدی، می‌تونست اتفاق خیلی بدتری بیفته. پاشو بریم زخم‌هات رو بشوریم، پاشو… نیلوفر اخمات رو باز کن، شاد باش، از قدیم گفتن بازی اشکنک داره، سر شکستنک داره. این هم شیر آب، پاتو بیار بالا… خوبه.

نیلوفر: بابا من که همیشه سعی می‌کنم شاد باشم، ولی بعضی وقت‌ها نمیشه دیگه، یعنی نمی‌تونم، مثل همین الان. وسط بازی و تفریح یهو یک اتفاقی میفته. می‌دونم یک کم دیگه فراموش می‌کنم. بابا، شما همیشه حتی وقتی اتفاق خیلی بدی می‌افته، خیلی ناراحت نمیشین، مثل همین الان… چطور این کارو می‌کنین؟

پدر: اینطور نیست که با اتفاق‌های ناخوشایند من ناراحت نشم، من فقط سعی می‌کنم روحیم حفظ کنم و … بذار یک کم الکل بزنم روی زخمات… می‌سوزه، می‌دونم… آهان، تموم شد. حالا بیا بریم بشینیم رو اون نیمکت … خب داشتیم از شادی و اینکه تو سختی‌ها چطور روحیمون رو حفظ کنیم حرف می‌زدیم. بذار اینطوری بگم، تا حالا خیلی پیش اومده که هدیه گرفتی، درسته؟

نیلوفر: بله، خیلی زیاد.

پدر: و هدیه هم خیلی دادی.

نیلوفر: بله، خیلی دوست دارم به اطرافیانم هدیه بدم.

پدر: بسیار عالی. خب حتماً وقتی هدیه می‌گیری و هدیه میدی خیلی خوشحال میشی.

نیلوفر: خیلی، زیاد.

پدر: اما نیلوفر این شادی‌ها و خوشحالیا همه زودگذر هستن، یعنی وقتی تازگی هدیه‌ای که گرفتی بره یا وقتی هدیه‌ای رو بدی و چند ساعتی ازش بگذره، همه چی عادی میشه و زندگی به روال خودش بر می‌گرده. ولی یه خوشحال‌هایی هستند که لزوماً با هدیه دادن و هدیه گرفتن یا قهقهه و خنده همراه نیستن. در عوض همیشه تو قلبتن و بهت روحیه میدن. چرا به قول نگار قیافت شبیه علامت سوال شد؟!!!

نیلوفر: دارم فکر می‌کنم که منظورتون چه شادی‌ایه؟!! چه شادی می‌تونه همیشگی باشه؟!!!

پدر: نیلوفر، می‌دونم هر روز دعا و مناجات می‌خونی، موقع خوندن دعا حس خوبی بهت دست نمیده؟

نیلوفر: چرا، خیلی. همون شادی که بهش میگن سرور روحانی، درسته؟

پدر: آفرین، دقیقاً.

نیلوفر: دارم متوجه میشم. یادمه معلممون می‌گفت؛ وقتی دعا و مناجات می‌خونیم، مثل اینه که داریم هدیه‌ای که خدا بهمون داده رو باز می‌کنیم و وقتی دعا و مناجات رو کنار همدیگه می‌خونیم و دعا رو با صدای دیگران هم می‌شنویم مثل این می‌مونه که داریم به همدیگه هدیه می‌دیم.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه