پرواز بر فراز جهانی بی مرز
در این قسمت قرار است با دکتر مهاجر و قسمتی از زندگی ایشون در راستای خدمت به مردم جهان آشنا بشیم.
***
دنیا رو ازون بالا بالاها که ببینیم وقتی با وسعت جهان و کهکشونها مقایسه کنیم، کوچیک به نظر میاد. ولی خب ما اون بالا بالاها نیستیم و در برابر بزرگی این زمین خیلی هم کوچیکیم و در برابر این زمین هممون مسئولیت هایی رو داریم، بعضی هامون تا ابد تو شهر و کشوری که توش به دنیا اومدیم میمونیم و همونجارو آباد میکنیم، بعضی هامون به اجبار از زادگاهمون کوچ میکنیم و بعضی هامون تصمیم میگیریم مرزها رو پشت سر بذاریم و در مسیر زندگی کنیم و فارغ از این که کی اهل کجاست و نژادش چیه آگاهی و عشق میبخشیم و قدمی بر میداریم برای ساختن یک فردای زیباتر.
رحمت الله مهاجر در ماه آپریل سال ۱۹۲۳ به دنیا اومدند. پدرش حفیظ الله خان بازمانده خانواده ای معتقد، مومن و فداکار بود که ثروت و مال و جان خودشون رو در راه آیین بهائی نثار کرده بودند.
رحمت الله مهاجر در اول یه زندگی آروم و مطلوبی داشتند ولی اون متانت و آرامشی که همراهشون بود به مرور زمان به یه طوفان که البته سازنده هم بود تبدیل شد.
بسیاری از بهائیان برای آشنا کردن آدمها با آئین بهائی و کمک به انسانهای دیگه، البته در راستای جامعه سازی و ساختن یک جهان بهتر مهاجرت کردند، این مهاجرت گاهی از یک شهر به شهر دیگهست، گاهی از یک کشور به یک کشور دیگه، گاهی هم از قارهای به قاره دیگه.
داشتم فکر میکردم مهاجرت برای اکثر آدمها میتونه کار مشکلی باشه. گاهی باید همه چیز رو رها کنی و بری و با تفاوت فرهنگ و زبون و آب و هوا دست و پنجه نرم کنی، چه بهائی باشی چه مسلمون و چه یهودی، گاهی دل تنگ هم زبونا و خانوادت یا خونهای که توش بزرگ شدی میشی. ولی خب یک چیزی هست که دشوارترین مسیرها رو برات قابل عبور میکنه و بهت قدرت ادامه دادن میده، اونم چیزی نیست جز داشتن هدف.
مثل دکتر مهاجر که هدفشون مهاجرت بود تا بتونند در همه جای جهان به انسانها کمک کنند، خدمت کنند و آگاهی ببخشند.
اولین تجربه مهاجرت جناب مهاجر در سن نوجوانی بود که به مدت کوتاهی از تهران به کلاردشت همراه خونوادشون مهاجرت کردند.
بعد از برگشت به تهران و از دست دادن پدرش، رحمت الله مهاجر نه تنها نا امید نشد بلکه تصمیم گرفت تا با جوونهای مختلف در ارتباط باشه از اون ها دعوت کنه که تو جمعهای مختلف بهائی دور هم جمع بشند و با هم گفتگوهای هدفمند داشته باشند. وقتی هم تو اواخر دوران جوونی بودند، جوونها رو تشویق میکردند تا حداقل یک سال از عمرشون رو وقف خدمت و انتشار امر بهائی کنند و معتقد بودند تغییری که اون یک سال خدمت میتونه رو زندگی یک جوون ۱۸ ساله بذاره، بسیار تاثیرگذار و مهمه.
دکتر مهاجر تو ریاضی استعداد زیادی داشتند، ولی خب به این نتیجه رسیدند که با تحصیل تو رشته پزشکی، هم میتونند خدمت بیشتری به مردم کنند و هم راحت تر از کشوری به کشور دیگه مهاجرت کنند. برای همین تو همون سنین جوونی تو رشته پزشکی مشغول تحصیل شدند.
رحمت الله مهاجر در رشته پزشکی دانشکده تهران قبول شد ولی تو سال ۱۹۴۴ تهران رو ترک کرد تا به شهر رضاییه تو آذربایجان برند. وقتی به اینجا رسیدند برای بچههای کوچیک کلاس اطفال بهائی، برای جوونها دورههای مطالعاتی، و برای بزرگسالان کلاس سواد آموزی گذاشتند و همه وقتشون رو در اونجا صرف آموزش و پرورش کردند .
رحمت الله مهاجر بعد از بازگشت به تهران تو سال ۱۳۳۰ با ایران فروتن مهاجر که از دوره کودکی همسایه و هم کلاسی و دوست بودند ازدواج کرد و مدتی بعد هم تو رشته پزشکی از دانشکده تهران فارغ التحصیل شد.