قسمت ۶ – مشکل جدید

Program Picture

خاطرات یوتاب

قسمت ۶ – مشکل جدید
۲۰ آبان ۱۳۹۴

قصه عشق و تردید و امید.
پس از تماس و گفتگوهای مفصّل دکتر نادری با دکتر امانوئل در آرژانتین، مشکل تشخیص بیماری یوتاب پیچیده‌تر می‌شود.

***

یکشنبه عصر

امروز سهراب و مامان برای ملاقات نیامده بودند. وقتی پدر گفت که سهراب یک گروه نوجوانان تشکیل داده و امروز بعد از ظهر اولین جلسه‌اش در خانه ماست، خیلی تعجب کردم. سهراب همیشه خیلی بازیگوش و بی‌خیال به نظر می‌رسد. اما پدر می‌گفت چند روز است که برای تهیه‌ی جزوه‌ها و به راه انداختن گروه به این در و آن در می‌زند. یکی از قشنگی‌های گروه نوجوانان همین است که به آنها مسئولیت و فرصت می‌دهد که خودشان را و قابلیت‌هایشان را پیدا کنند. خوشحالم که این سهراب کوچولوی ما هم دارد بزرگ می‌شود. شاید سهراب هم دارد زیادی مذهبی می‌شود؟! نکند همگی ما خشکه مقدسیم؟

وقتی از پدر پرسیدم خندید و جوابم را با یک سوال داد:

– حالا «خشکه» بودن بده یا «مقدس» بودن؟

– نمی‌دونم… خشک بودن و انعطاف نداشتن که خوب نیست، اما مثل این که پاک و مقدس بودن هم به نظر خیلی‌ها چنگی به دل نمی‌زنه!

– خودت چی فکر می‌کنی؟

– پاک بودن که خوبه. شاید تظاهر به پاکیه که لج خیلی‌ها رو درمیاره.

– حالا چی شده؟ کسی بهت گفته خشکه مقدس؟

– تقریبا.

پدر خندید و گفت:

– حالا تو چرا اینقدر به حرفش اهمیت میدی؟

– چون می‌ترسم راست باشه.

– خیالت راحت باشه، به نظر من تو نه خشکی، نه مقدس. این که یه عده‌ای به دیگران بگن بی‌بند و بار و بی‌دین و کافر و از این جور چیزا و اونا هم به اینا بگن خشکه مقدس و فناتیک، اینا به نظر من فقط ناسزاگوئیه، نباید جدی گرفت.

قانع نشده بودم و پدر این را فهمید:

– ببین ما توی این چند ساله به خاطر اعتقادمون با مشکلات زیادی رو به رو شدیم. خیلی‌ها من و مادرت رو نصیحت می‌کردن که اعتقادات‌مون رو انکار کنیم که بتونیم سر کارمون برگردیم و به زندگی معمولی داشته باشیم، اما این زندگی غیرمعمولی با همه‌ی مشکلاتش برای من و مادرت خیلی رضایت‌بخش‌تر و شادتر از یه زندگی معمولی بود که با ترس و جبونی و پشت کردن به اعتقادات‌مون به دست بیاد. این کاریه که تقریبا همه‌مون تو ایران کردیم و هیچ کس هم پشیمون نیست. شاید خیلی از دوستای غیربهائی ما فکر کنن ما خیلی افراطی خشکه مقدس هستیم که برای اعتقادات‌مون این همه فشار رو تحمل می‌کنیم. یه عده هم ممکنه ما رو تحسین و تشویق کنن که توی این دنیای که مردم برای رسیدن به منافع مادی تن به هر خواری و ذلتی میدن به آرمان‌هامون وفادار موندیم. به هر حال این تصمیمی بود که ما باید می‌گرفتیم و گرفتیم و راضی هم هستیم. تو هم خودت باید تصمیم بگیری که چطوری زندگی کنی.

– یعنی به حرف دیگران گوش ندم، هر کاری که خودم درست می‌دونم بکنم.

– به حرف دیگران گوش بده، اما بر اساس قضاوت خودت زندگی کن. به نظر من خشک بودن این نیست که روی حرف یا اعتقادی که درست می‌دونی ایستادگی کنی، خشک بودن اینه که حاضر نباشی به حرف دیگران گوش بدی و به اونا فرصت بدی که اگه حرف حسابی دارن، تو رو قانع کنن. به نظر من یه جنبه از تحری حقیقتی که حضرت بهاءالله می‌فرمایند همینه، همین ذهن باز داشتن و همیشه آماده‌ی شنیدن و فهمیدن بودن، اما این با تسلیم زور شدن فرق می‌کنه.

– پس به نظر شما تا زمانی که کسی به نظرات مخالف گوش میده و درباره‌ی اونا فکر می‌کنه خشکه مقدس نیست، حتی اگه به خاطر عقایدش فداکاری و یا حتی زندگی بکنه؟

پدر مدتی سکوت کرد.

– مگه میشه کاری به جز این کرد؟ همه دارن بر اساس اعتقادات خودشون و اون چه که فکر می‌کنن حقیقته زندگی می‌کنن، منتهی برای خیلی‌ها حقیقتی ورای منافع کوچیک و تنگ‌نظرانه‌ی خودشون وجود نداره.

دوشنبه 13 آذر

صبح دکتر نادری نیامد. دیروز هم برای ویزیت نیامد. پرستارها هم از علت آن اطلاع درستی نداشتند. دلم می‌خواهد بدانم بالاخره در مورد آن دکتر آرژانتینی چه کار کرده.

رومینا جواب ایمیلم را داده و نوشته که موقع نوشتن ایمیل قبلی خیلی افسرده بوده و اوضاع آنقدرها هم بد نیست، فعلا پس‌اندازی را که داشته‌اند خرج می‌کنند و احتمال دارد دنیس بتواند به طور پیمانی استخدام شود.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه