Program Picture
تا بیکران آسمان‌ها
۰۷ دی ۱۴۰۰

در این قسمت قرار هست بیشتر با مونا محمود نژاد، دختری که در راه آزادی و حق بیان جان خودش رو از دست داد بیشتر آشنا بشیم.

 

همه ما از معجزه‌ای که تو قلب بچه‌ها هست خبر داریم. قلب‌های کوچیکی که بزرگ ترین ارزش‌ها رو تو خودشون جا دادند. بچه‌هایی که با آموزش و تربیت و آگاهی می‌تونند جهانی رو متحول کنند.

تو دنیای امروز اکثر بچه‌ها به مدرسه میرند، مهارت‌ها و علوم مختلفی یاد میگیرند، ولی آیا کافیه؟ با همین‌ها میشه یک جهان رو تغییر داد؟

از نظر حضرت عبدالبهاء هدف از تعلیم و تربیت صرفاً انتقال دانش و اطلاعات نیست بلکه کودکان باید بینش، منش درست و اخلاقی رو یاد بگیرند و فضیلت‌هایی که دارند تقویت بشه و رشد پیدا کنه.

تو این قسمت می خوایم راجع به دختری بشنویم که خیلی زود هدفش رو پیدا کرد و برای ساختن دنیایی زیباتر به تربیت روحانی اطفال پرداخت.

مونا محمودنژاد در ۱۰ام شهریور ۱۳۴۴ در خانواده‌ای بهائی به دنیا اومد. پدر و مادرش از مهاجران ایرانی ساکن یمن بودند. تو سال ۱۳۴۸ وقتی که دولت یمن تمامی اتباع خارجی رو از این کشور اخراج کرد، خانوادهٔ محمودنژاد به ایران برگشتند. اون ها دو سال ساکن اصفهان، ۶ ماه در کرمانشاه و سه سال ساکن تبریز بودند و در نهایت از سال ۱۳۵۳ ساکن شیراز شدند.

مونا دانش آموز دبیرستان بود و قلم بسیار خوبی داشت. انشاءهای خیلی جالبی می‌نوشت و در کنارش برای کودکان کلاس اطفال بهائی تشکیل می‌داد. جالبه بدونید که بهائیان برای کودکان کلاس‌هایی ترتیب میدند که در اون‌ها فضائل و ارزش‌های روحانی بچه‌ها تقویت بشه و رشد پیدا کنه. تو این کلاس‌ها فضائلی مثل صداقت، مهربانی، دوستی و خدمت به بچه ها یاد داده میشه.

مونا انشایی با موضوع «اسلام درختی است که ثمره‌اش آزادی است» نوشته بود و این انشا باعث اعتراض معلم ها و مسئولان مدرسه شد.بعد از این موضوع مأموران مونا و پدرش رو دستگیر کردند. اون ها در سال ۱۳۶۱ به مرکز سپاه پاسداران برده شدند. «یدالله محمودنژاد» پدر مونا در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۶۱ اعدام شد. پدر مونا معلم و عضو انتخاب شده جامعه بهائیان بود. او پیش از گرایش به آیین بهائی، به دین اسلام اعتقاد داشت و همین موضوع باعث صدور حکم ارتدادش شد. طبق شنیده‌ها و منابع موثق، بسیاری از بهائیان اعدام‌شده در اون زمان، یک روز پیش از اجرای حکم امکان ملاقات داشتند در حالی که خودشون و خانواده‌هاشون از این موضوع که فردا اعدام می‌شند، بی‌‌خبر بودند. مونا هم به دلیل باور به آیین بهائی به زندان عادل آباد شیراز فرستاده شد .

طی مدت بازداشت، تحت بازجویی و فشار‌های بسیاری برای بازگشت از باور دینی‌اش قرار گرفت؛ باوری که در پایان به خاطر عدم پذیرش فشارها و خواسته‌های بازجویان، به محکومیت اعدام اش منجر شد.

مادر مونا در دی‌ماه سال ۱۳۶۱، طی پیگیر‌ی‌هایش برای بازداشت همسر و دخترش به اتهام عضویت در گروه «عقد و الفت» یا همان «انجمن دوستی بهائیان» بازداشت میشه. اون زمان فقط خواهر مونا که ۲۲ ساله بود بیرون از زندان بود.

مادر اون ها پنج ماه در بازداشت و بازجویی به سر برد تا این‌که چند روز پیش از اعدام مونا آزاد شد. در این میان بهائیان زیادی بودند که برای باور به آیین بهائی براشون حکم اعدام صادر شده بود. مونا چون کوچک‌ترین عضو این گروه بود، در آخر کار بهش مهلت میدند که از باور مذهبی‌اش بازگرده. دستوری که مونا اون رو رد می‌کنه. این رد کردن باعث شد تا حکم اعدام مونا اجرا بشه. خرداد ۱۳۶۲ مونا محمودنژاد در زمانی که فقط ۱۷ سال داشت اعدام میشه.

مونا در روز اعدام تنها نبود، گرچه کم سن ‌ترین عضو این اعدام گروهی بود. تو اون روز سیاه ۹ زن جوان و میانسال به خاطر اعتقادشان به آیین بهائی بالای دار فرستاده شدند. رویا اشراقی (۲۳ ساله)، سیمین صابری (۲۴ ساله)، اختر ثابت (۲۵ ساله)، شیرین دالوند (۲۷ ساله)، مهشید  نیرومند (۲۸ ساله)، زرین مقیمی‌ابیانه (۲۹ ساله)، نصرت غفرانی (۵۶ ساله)، طاهره ارجمند و عزت اشراقی.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه