چه اسفبار است کارنامهی مرامهایی که عقلایِ دنیابینِ عصر حاضر آنها را به عنوان جایگزین دین خلق کردهاند. قضاوت قطعی تاریخ در بارهی ارزش این مرامها را میتوان در یأس و سرخوردگی گستردهی انبوه مردمانی مشاهده نمود که تعلیم یافتهاند تا در محراب آنها به پرستش پردازند. ثمرات این مکتبها – پس از دهها سال اِعمال قدرتِ روزافزون و بلامانع از طرف کسانی که برتری قدرت و مقامشان در امور بشری را مدیون این عقاید میباشند – امراض اقتصادی و اجتماعی کشندهایست که در واپسین سالهای قرن بیستم هر گوشهی جهان را مبتلا ساخته است. ریشهی تمامی این مصائب ظاهری، صدماتی معنوی است که در بیعلاقگی و بیتفاوتیِ مستولی بر تودههای مردمِ همهی ملّتها و در خاموش شدن شعلهی امید در قلوب میلیونها نفر از افراد محروم و رنجدیده منعکس است.
وقت آن فرا رسیده است که مروّجین عقاید خشک مادّیگرایی – چه از شرق و چه از غرب، چه منسوب به کاپیتالیسم و چه وابسته به سوسیالیزم – به ادّعای رهبری اخلاقیای که از آنِ خود میدانند پاسخ دهند. کجاست آن “دنیای جدیدی” که این ایدیولوژیها وعده دادهاند؟ کجاست آن صلح بینالمللی که مدّعی پایبندی به آرمانهای آن هستند؟ کجاست آن پیروزیهای عظیم در عرصههای تازهی پیشرفتِ فرهنگی که با بزرگ نمایاندن این نژاد، آن کشور و یا طبقهی خاصّی از مردم حاصل شده است؟ چرا اکثریّت عظیم مردم جهان بیش از پیش در گرسنگی و بدبختی فرو میروند در حالی که ثروتهای نامحدودی که فراعنه و قیاصره یا حتّی امپراطوریهای پرقدرت قرن نوزدهم در خواب هم نمیدیدند، اینک در دست دلّالان امور بشری انباشته شده است؟
ریشهی مغذّی این باور غلط را که نوع انسان خودپرست، ستیزهجو و غیر قابل اصلاح است، میتوان علیالخصوص در تجلیل از علایق مادّی که هم منشأ و هم خصیصهی مشترک تمام این ایدیولوژیهاست یافت. اینجاست که زمینه برای ساختن جهانی جدید و درخور نسلهای آیندهی بشری باید هموار گردد.
از آنجا که تجربه نشان میدهد که آرمانهای مادّی در برآوردن نیازهای بشری شکست خوردهاند، میبایستی صادقانه قبول کرد که برای یافتن راه حلِّ مشکلاتِ رنجآوری که کرهی زمین را در بر گرفته کوششهای تازهای باید به عمل آید. شرایط تحمّلناپذیری که جامعهی بشری را فرا گرفته همه از شکستی مشترک حکایت میکند و وضعی به وجود آورده است که به جای کاهش جبههگیریِ همهجانبه، موجب تحریک آن میشود. واضح است که کوششی همگانی و فوری برای علاج دردها مورد نیاز است. مسئلهی عمده گرایش و طرز فکر است. آیا نوع بشر همچنان به غفلت خود ادامه خواهد داد و به مفاهیم کهنه و فرضیّات غیر عملی تمسّک خواهد جست یا آنکه رهبران جهان، فارغ از ایدیولوژی، قدم همّت پیش خواهند نهاد و با عزمی راسخ در جستجویی متّحدانه برای یافتن راه حلّی مناسب با یکدیگر به مشورت خواهند پرداخت؟
کسانی که به فکر آیندهی نوع انسانند سزاوار است به این پند توجّه کنند: “اگر گرامیترین آمال دیرینه و مشروعات و مؤسّسات جلیلهی قدیمه و برخی از شئون اجتماعیّه و قواعد دینیّه از ترویج منافع عمومیّهی عالم انسانی باز ماندهاند و اگر از عهدهی رفع حوایج نوع بشری که پیوسته در حال تحوّل و تکامل است بر نمیآیند، باید به دور انداخته شوند و در خاموشکدهی آموزههای منسوخ و فراموش شده سپرده شوند. چرا در جهانی که تابع قانون لایتغیّر تغییر و تحلیل است این اعتقادات و مؤسّسات باید از زوالی که ضرورتاً بر جمیع مؤسّسات انسانی غلبه مینماید مستثنی و معاف باشند؟ باید به خاطر داشته باشیم که موازین حقوقی و نظریّههای سیاسی و اقتصادی صرفاً برای آن به وجود آمدهاند که منافع عموم بشر محفوظ ماند نه آنکه به خاطر حفظ اصالت یک قانون یا یک عقیده، نوع انسان قربانی شود.” (ترجمه)
برای دسترسی به متن کامل بیانیه بیت العدل اعظم خطاب به اهل عالم با نام “وعده صلح جهانی” اینجا کلیک کنید.