بخشی از کتاب آئین بهائی، نگرشی کوتاه به تاریخ و تعالیم. در این قسمت: حضرت بهاءالله، سرانجام در سال ۱۸۶۸ میلادی، به عکا که در آن زمان در قلمرو عثمانی بود …
***
عکّا (1868-1892)
حضرت بهاءاللّه سرانجام در سال 1868 به عکّا که در آن زمان در قلمرو عثمانی قرار داشت تبعید گردید و به قلعهی نظامی آن شهر که به قشلهی عسکریّه معروف بود و بزرگترین زندان حکومت عثمانی به شمار میرفت و محبس و منفای قاتلین و سارقین و مقصّرین سیاسی بود منتقل شد. شهر عکّا در آن وقت بسیار مرطوب و دارای کوچههای تنگ و تاریک و در کثافت محیط به قدری معروف بود که «در افواه ناس شیوع داشت که اگر پرندهای از آسمانِ عکّا عبور کند بلادرنگ هلاک و بر زمین ساقط خواهد شد.»
در اینجا مرحلهی جدیدی از زندگی سراسر پر از مصائب و بلایای حضرت بهاءاللّه آغاز گردید. آن حضرت به هنگام ورود به عکّا از جانب مردم کنجکاو و بیعاطفهی آن سرزمین که برای مشاهدهی «خدای اعجام» آمده بودند مورد طعن و شتم قرار گرفتند و ایشان را دشمن نظم و کسی که مسبّب اشاعهی کفر و اعمال ناشایست است و دیگران را از طریق مستقیم منحرف مینماید متّهم نمودند. پس از ورود به عکّا آن حضرت را با حدود هشتاد نفر از همراهان شامل اهل بیت و دیگر پیروان اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ به قلعهی نظامی راهنمایی و در غرفههای مخروبهی آن محلّ زندانی نمودند. در همان اوایل ورود به قلعه اکثر آن مظلومین مریض و ملازم بستر گردیدند و حتّی سه نفر از آنان در بدوِ ورود بدرود حیات گفتند.
پس از چندی به تدریج شرایط سخت زندان تخفیف یافت و برای مسؤولینِ امور یقین حاصل شد که اتّهامات وارده به حضرت بهاءاللّه و همراهان بیاساس است. این است که به مرور توجّه اهالی به گروه کوچک تبعیدشدگان معطوف گردید و بر میزان محبّت و احترامشان نسبت به ایشان افزوده شد.
از جمله کسانی که خلوص و ارادتی نسبت به حضرت بهاءاللّه و فرزند ارشد ایشان، حضرت عبدالبهاء پیدا نمود و نهایت احترام را مرعی میداشت همانا متصرّف جدید عکّا به نام احمدبیک توفیق بود. وی برخی از آثار آئین جدید را مطالعه نمود و در موارد ادارهی امور حکومتی با حضرت عبدالبهاء به مشاوره میپرداخت و از رأی حضرت بهاءاللّه استدعا نمود تا خدمتی به او ارجاع گردد. حضرتش ضمن امتناع از رجوع خدمت به او فرمود که چنانچه مایل باشد میتواند مجرای آبی را که سالها متروک مانده مرمّت و احیاء نماید تا اهالی بتوانند از آبِ پاک استفاده نمایند. این است که احمدبیک توفیق بر آن شد تا هرچه زودتر به این میل بهاءاللّه جامهی عمل بپوشاند. در اثر این اقدام بهداشت اهالی تا میزان قابل ملاحظهای تأمین گردید و هوای عکّا نیز لطافت و طراوت یافت. طیّ این دوران محبّت حضرت بهاءاللّه در قلوب اهالی نفوذ نمود و بر میزان احترام و تکریمی که ایشان و حکومت به آن حضرت مرعی میداشتند افزوده گشت. مأمورینِ حکومت، اعیان و اشراف، شیوخ و اهل فضل و ادب تمایلشان را به جهت استفاضه و هدایت و رأی صائب آن حضرت را در امور خود طالب بودند. حتّی دشمنان قدیم به تدریج شیفته و مجذوب گردیدند و دشمنیشان به محبّت و ارادت مبدّل گردید. حضرت بهاءاللّه در «لوح سلطان ایران» خطاب به ناصرالدّین شاه قاجار از جمله چنین میفرمایند:
«تاللّه لو ینهکنی اللّغب و یهلکنی السّغب و یجعل فراشی من الّصخره الصّماء و مؤانسی وحوش العراء لا اجزع و اصبر کما صبر اولوالحزم و اصحاب الغزم بحولاللّه مالک القدم و خالق الامم، و اشکراللّه علی کلّ الاحوال.»
مضمون این بیان به فارسی چنین است که سوگند به خدا که اگر خستگی مرا از پا در آورد و گرسنگی مرا تباه سازد و بسترم از سنگِ سخت و همدمم درّندگانِ بیابان باشند هرگز ناله نخواهم کرد و مانندِ دوراندیشان و با تدبیران با پشتیبانی خداوندِ جاوید و آفرینندهی جهانیان بردبار خواهم بود و خداوند را در همه حال سپاسگزارم.
سرانجام در سال 1877 در شرایطِ زندان تخفیفِ کلّی حاصل شد و آزادی و خروج از شهر بنا به میل و ارادهی خودِ حضرت بهاءاللّه واگذار گردید. این است که آن حضرت پس از یک توقّف دو ساله در منطقهای به نام مزرعه در نزدیکی شهرِ عکّا به منزلی ییلاقی در خارج از آن شهر موصوف به بهجی نقل مکان نمود. حضرتش در همین منزل در سال 1892 به عوالم الهی صعود فرمود.
علیرغم شرایط سخت زندان در قلعهی نظامی و پس از آن در شهر عکّا، این دوران از حیات حضرت بهاءاللّه سرشار از برکات بود. آثار متعدّدی از قلم آن حضرت نازل گردید که از جملهی مهمترین آنها میتوان از پیامهای حضرتش به رؤسا و زمامدارانِ ممالک عمدهی آن زمان و آثاری که متضمّن حدود و احکام و مبادی روحانی و اداری امر جدید بود و به تشریح و تبیین اصول و تعالیم آیین بهائی اختصاص یافته، نام برد. و امّا مهمترین اثر این دوران همانا «کتاب اقدس» است که حاوی حدود و احکام آیین جدید برای پیروان آن حضرت و جامعهی بهائی در مجموع است. حضرت بهاءاللّه در این کتاب تشکیلات نظم اداری بهائی را که باید در آینده ادارهی جامعهی جهانی بهائی را عهدهدار شوند ترسیم نمود و پیشبینیهای لازم را به جهت تعیین جانشین به عمل آورد. آن حضرت در این کتاب همچنین اساس مدنیّت نوینی را که حضرتش مأمور به بنیانگذاری آن گشته پایهگذاری فرمود.
تعالیم دیانت بهائی حاوی همهی شؤون حیات فردی و اجتماعی جامعهی بشری است. لکن محور تعالیم حضرت بهاءاللّه را اصل بنیادینِ «وحدت عالم انسانی» و طُرُق نِیلِ به آن تشکیل میدهد. حیات سراسر پر از مصائب و آلامِ مؤسّس این آیین مشابه دوران زندگی دیگر پیامبران الهی است. حضرت بهاءأللّه خود علّت تحمّل این مصائب را با این کلمات توجیه و توصیف فرموده است:
« … مقصود این مظلوم از حملِ شدائد و بلایا و انزال آیات و اظهار بیّنات اِخمادِ نارِ ضَغینه و بغضاء بوده که شاید آفاقِ افئدهی اهل عالم به نورِ اتّفاق منوّر گردد و به آسایش حقیقی فائز …»