بهاءالله، بنیان‌گذار آئین بهائی – بخش ۲

Program Picture
بهاءالله، بنیان‌گذار آئین بهائی – بخش ۲
دی ۱۹, ۱۳۹۷

بخشی از کتاب آئین بهائی، نگرشی کوتاه به تاریخ و تعالیم. در این قسمت: حضرت بهاءالله، در تابستان ۱۸۵۲ میلادی، به مدت چهار ماه، به زندانی که به «سیاه چال» معروف بود …

***

زندان سیاه‌ چال – طهران، تابستان 1852

حضرت بهاءاللّه در تابستان 1852 میلادی به مدّت چهار ماه به زندانی که به «سیاه‌ چال» معروف بود افکنده شد. این زندان که قبلاً از آن به عنوان آب انبار یک حمّام استفاده می‌شد، دخمه‌ای سرد، مرطوب، مطلقاً تاریک و بسیار متعفّن بود که در زیرزمین قرار داشت و معمولاً جایگاه خطرناک‌ترین تبهکاران به‌شمار می‌رفت. در آنجا حدود یکصد و پنجاه تن از زندانیان از جمله حضرت بهاءاللّه را به زنجیر کشیده بودند. پای آن‌ حضرت را در کُند قرار داده و بر گردنش مهیب‌ترین زنجیرها را آویخته بودند. اثر زنجیر تا آخر عمر بر گردن حضرتش نمایان بود. در اینجا بود که حضرت بهاءاللّه، چنانکه خود بعدها بیان نمودند، برای اوّل بار وحی الهی را دریافت نمود. ایشان سال‌ها بعد درباره‌ی لحظاتی که در شرایط سخت پی به بعثت و مأموریّت الهی خویش بردند چنین می‌فرمایند:

«… در شبی از شب‌ها در عالم رؤیا از جمیع جهات این کلمه‌ی علیا اصغاء شد: انّا ننصرک بک و بقلمک لاتحزن عمّا ورد علیک و لا تخف انّک من ‌الآمنین. سوف یبعث‌اللّه کنوز‌الارض و هُم رجال ینصرونک یک و باسمک‌الذّی به احیااللّه افئده العارفین …» بدین مضمون که ما تو را نصرت خواهیم نمود به وسیله‌ی خودت و به واسطه‌ی قلمت. محزون مباش از آنچه بر تو وارد آمده است و خائف مباش زیرا که تو در امن و امان خواهی بود. زود است که خداوند گنج‌های زمین را برخواهد انگیخت و رجالی را مبعوث خواهد نمود که تو را یاری خواهند کرد به اسم تو که خداوند به واسطه‌ی آن قلوب عارفین را زنده می‌نماید …

در آن اوقات زندانبان هر روز می‌آمد و نام یکی از اسیران بابی را صدا می‌زد و به میدان شهادت می‌برد. از آنجا که حضرت بهاءاللّه از عزّت و احترام زاید‌الوصفی در جامعه‌ی آن روز برخوردار بودند و نمایندگان دول خارجی نیز به علّت ظلم و ستم وحشیانه و قتل عام پیروان باب توجه‌شان معطوف به نهضت جدید شده و به حمایت از آن حضرت برخاسته بودند، این بود که از محکوم نمودن و قتل ایشان صرف نظر گردید. بالاخره پس از چهار ماه سرشار از محن و بلایا در زیر زنجیر و بعد از آنکه خانه‌شان ویران و غارت شده بود، با آزادی آن‌ حضرت موافقت شد و بدون هیچ دلیل و برهانی دستور تبعید ایشان و عائله از ایران صادر گردید. ایشان پس از آزادی از سیاه چال به علّت ضعف شدید مزاجی آنقدر بیمار بودند که همه تصوّر می‌نمودند از آن همه درد و رنج جان سالم به در نخواهند برد. به هر حال به ایشان مهلت داده شد تا ظرف مدّت یک ماه ایران را ترک گویند.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه