در این قسمت قرار است با مهناز جاوید و قسمتی از زندگی ایشون در راستای خدمت به مردم جهان آشنا بشیم.
***
ما آدمها موجودات عجیبی هستیم. جدا از این دنیایی که توشیم، جدا از جسم و روحی که درشون زندگی میکنیم و خارج از دنیایی که میبینیم، میتونیم هم زمان هزاران چیز رو در سرمون تو ذهنمون بیاریم، هر جهانی که میخوایم رو تصور کنیم و هر جور که میخوایم، بسازیمش. تو سرمون پر از رویا و آرزوئه. بعضیهاشون ساده و کوچیکن و بعضیهاشون انقدر بزرگ و دورند که شاید رسیدن بهش تو ذهنمون غیرممکن باشه. دیروز یک جا خوندم هدفها و آرزوهات تا وقتی که بهشون نرسی و براشون تلاش نکنی هیج ارزشی ندارند، اونا وقتی معنا پیدا میکنند که سعی کنی به واقعیت تبدیلشون کنی.
مهناز جاوید در اراک، ایران به دنیا آمد. پدرش در آن زمان به عنوان پزشک در شرکت نفت ایران مشغول به کار بود، برای همین کودکیش رو تو جنوب ایران گذروند و همونجا بزرگ شد. در اوایل، پدر و مادرش عطا و توران افلاطونی احساس مسئولیت در قبال فقرا و اشتیاق به تحصیل دختران رو داشتند و همین باعث شد تا شوق خدمت در مهناز هم به وجود بیاد.
مهناز و خانوادهاش به آیین بهائی باور داشتند و همین باعث میشد تا مهناز به راحتی نتونه در ایران مشغول به تحصیل بشه و اهدافش رو دنبال کنه. همین موجب شد تا خونوادش مهناز رو برای ادامه تحصیل به خارج از ایران بفرستند. مهناز برای پایان دبیرستان به ایالات متحده رفت. اون با مدرک لیسانس در مدیریت بازرگانی و ادبیات انگلیسی از دانشگاه Old Dominion نورفولک (VA) فارغ التحصیل شد. مهناز جاوید سپس مدرک کارشناسی ارشدش رو در رشته آموزش از دانشگاه واشنگتن بوتل و دکتراش رو در رهبری آموزشی با تمرکز بر فناوری های آموزشی و رابط انسان نرم افزار از دانشگاه سیاتل گرفت.
مهناز جاوید کارش رو تو دفتر جامعه جهانی بهائی سازمان ملل آغاز کرد و بعد از مدتی عضو هیئت علمی در برنامه سیستمهای محاسباتی و نرمافزاری دانشگاه واشنگتن شد. در زمانی که تو مایکروسافت کار میکرد به سمتهای مختلفی دست پیدا کرد، بعد از مدتی هم به یک مشاور جهانی با فناوری پیشرفته و سرمایهگذاری مشترک Microsoft and Accenture پیوست. تو سال ۱۹۹۸ بود که یک اتفاق مسیر زندگی مهناز رو برای همیشه تغییر داد. سال 1998 بود که تو یک کنفرانس توسعه اجتماعی و اقتصادی در اورلاندو، غرفههای اطلاعاتی در مورد وضعیت آموزش ابتدایی در هائیتی پاناما و تلاشهای سازمانهای محلی در ارائه آموزش به کودکان در جوامع حاشیهنشین توجه مهناز رو به خودش جلب کرد. باعث شد تا دوباره به یاد بیاره که چقدر خانوادش برای تحصیل قشر محروم اهمیت قائل بودند و همیشه سعی میکردند تا تو این زمینه به انسانها کمک کنند. بلافاصله، مهناز به همراه دو نفر دیگر تصمیم گرفتند که یک سازمان غیرانتفاعی با تمرکز بر آموزش همگانی و برابری جنسیتی راه اندازی کنند. این موسسه غیرانتفاعی به نام دختر 17 ساله ایرانی به نام مونا محمودنژاد نامگذاری شد.
نمیدونم قسمت ۹ فصل دوم گفتنیها کم نیست رو شنیدید یا نه. تو قسمت “تا بیکران آسمانها” ما از زندگی مونا محمودنژاد میگیم. دختر ۱۷ ساله که معلم کلاسهای کودکان بود و به خاطر باور به آیین بهائی اعدام شد و جان خودش رو از دست داد. پیشنهاد میکنم که بشنوید تا با زندگی مونا محمودنژاد بیشتر آشنا بشید. مونا محمودنژاد عاشق بچهها بود و از سیزده سالگی در یک پرورشگاه داوطلب شد تا در اون جا خدمت کنه. جوانی، شجاعت و فداکاری مونا در راه عدالت و تحصیل و خدمت، الهامبخش مهناز جاوید شد تا این بنیاد رو به نام مونا نامگذاری کنه. بنیاد مونا از زمان تأسیس خود در سال 1999 در 18 کشور با 38 سازمان شریک کار کرده است و سالانه از آموزش 258000 دانش آموز، معلم و والدین حمایت می کند.
بنیاد مونا از طرحهای مردمی در سراسر جهان حمایت میکنه که همه کودکان را آموزش میدهند، زنان و دختران را توانمند میسازند و بر خدمت به جامعه تاکید میکنند که شامل مدارسی در مناطق محرومه. بنیاد مونا بر تعالی آکادمیک، هنرهای زیبا و توسعه شخصیتها تمرکز میکنه تا رهبران توانا و نوع دوست رو تربیت کنند که به بهبود خانواده، جوامع و در نهایت کشوری که درش زندگی میکنند کمک کنند.