قسمت ۴۵ – برگ سبزی تحفه درویش

Program Picture

بدون تمبر، بدون تاریخ – فصل ۲

قسمت ۴۵ – برگ سبزی تحفه درویش
۲۰ مهر ۱۴۰۱

در آخرین نامه خطاب به دکتر شاپور راسخ احترام و ارادت خودم بابت یادگیری‌های زیادی که از او داشته‌ام را چون برگ سبزی تحفه درویش تقدیم‌اش کرده‌ام. از شما عزیزان دعوت می‌کنم در گفتگو با این عزیز بزرگوار مرا همراهی کنید.

***

دوستان عزیز و باوفا سلام. روز چهارشنبه شما بخیر. بهمن هستم و با نامه‌ای دیگر از مجموعه نامه‌های بدون تمبر بدون تاریخ، همراه شما. امروز آخرین نامه خطاب به دوست اندیشمند و مهربان‌مان جناب آقای دکتر شاپور راسخ رو به اتفاق هم تقدیم ایشان می‌کنیم. من در این آخرین نامه هم سعی کردم بخشی از یادگیری‌هایی که از ایشان داشته‌ام را با ایشان در میان بگذارم و از این طریق ادای دینی کرده باشم. دکتر راسخ حقیقتا به گردن همه ایرانیان حق بزرگی دارند. امیدم این هست که شناخت ایشان و خدماتی که به ایران نثار کردند برای هیچ کدام از ما در حد همین چند نامه باقی نماند و ما آثار به یادگار مانده از دکتر راسخ را دنبال کنیم و یادگیری‌هایمان از این جامعه‌شناس ارزنده بالا ببریم. مردی که آگاهی مثال زدنی‌اش از آثار آئین بهائی را با علمی که آموخته بود پیوندی زیبا و عمیق زد و حاصل این کار را در اختیار همگان گذاشت. همراه من باشید برای تقدیم این آخرین نامه به دکتر راسخ.

دکتر راسخ عزیزم درود بر تو. چه حکایت غریبی است این نامه نوشتن‌ها. درست مثل معاشرت و موانست با یک دوست هست که اول صرفا با او یک آشنایی داری ولی این آشنایی به مرور تبدیل به یک صمیمیت عمیق می‌شود و وقتی نامه نوشتن به او به آخرین صفحه می‌رسد، تجربه خداحافظی کردن با دوستی است که کلی با او خاطره ساختی. کلی از بودن در کنارش لذت بردی و چیز یاد گرفتی و اندوخته عاطفی خودت را افزایش دادی و حالا به ناچار باید با او خداحافظی کنی. خیلی سخت است. فکر می‌کنم برای شنوندگان عزیزمان هم سخت باشد. ولی هر سلامی یک خداحافظی به دنبال دارد و از این واقعیت، گریز و گزیری نیست. به هر حال امروز هم آرزویم این هست که از عالم پاک همگی ما را در عالم خاک همراهی کنی. به جان در کنارمان باشی و حرف‌هایمان را بشنوی.

دکتر راسخ، امروز هم همان‌طور که اول برنامه به عزیزان شنونده گفتم، قصد دارم بخشی کوچک از یادگیری‌هایی که از تو داشتم را با خودت در میان بگذارم و از این طریق تشکری کرده باشم. به مرور متوجه شدم بخش مهمی از یادگیری‌های من از تو مربوط می‌شود به پیوندی که بین آثار آئین بهائی و رخ‌دادهای جهان در زمینه‌های مختلف کشف و آن‌ها را در صحبت‌ها و نوشته‌هایت با ما به اشتراک گذاشتی. الان می‌خواهم به یکی از همین پیوند‌ها اشاره بکنم.

در یکی از سخنرانی‌هایت قسمتی از لوح یا نامه‌ای که حضرت بهاء‌الله شارع آئین بهائی خطاب به ملکه ویکتوریا صادر کردند را نقل به مضمون کردی. با اجازه‌ات آن مضمون را این جا تکرار می‌کنم و بعد صحبت‌ام را ادامه می‌دهم. البته همان‌طور که خودت هم اشاره می‌کنی اصل این اثر به یادگار مانده از حضرت بهاء‌الله عربی هست که مضمون بخشی از آن به این قرار است:

ای گروه پادشاهان ما شما را می‌بینیم که هر سال بر مخارج خود می‌افزایید و آن را بر مردم تحمیل می‌کنید. این جز ظلمی بزرگ نیست. میان خود صلح برقرار کنید در آن صورت محتاج به فراوانی سپاه و کثرت مهمات نیستید مگر به اندازه‌ای که به آن، ممالک و شهرهای خود را حفظ کنید. ای گروه پادشاهان، با هم متحد شوید. چه به این اتحاد تندبادهای اختلاف در میان شما ساکن می‌شود و مردم و اطرافیان شما آسوده می‌شوند اگر شما از صاحبان معرفت هستید.

این بخش از لوح حضرت بهاء‌الله خطاب به ملکه ویکتوریا که نقل به مضمون شد را در ذهن داشته باشیم و برویم سراغ رخ‌دادهایی که در جهان ما انسان‌ها سال‌ها بعد از صدور این لوح اتفاق افتاد.

از تو آموختم اندیشه تقلیل یا محدود کردن تسلیحات نظامی اولین بار به ابتکار تزار روسیه اتفاق افتاد که منجر به تشکیل دو کنفرانس لاهه در سال های ۱۸۹۹ و ۱۹۰۷ شد. اما متاسفانه به جایی نرسید.

به دنبال آن در سال ۱۹۱۹ عهدنامه ورسای امضا شد که نخستین اقدام عملی در راه حصول محدودیت عمومی سلاح‌های جنگی به شمار می‌رفت و تعدا نیروهای قشون آلمان را محدود کرد. در فوریه ۱۹۳۲ در ژنو یک کنفرانس خلع سلاح منعقد شد اما سال بعد از آن، به دلیل استعفای آلمان از عضویت مجمع اتفاق ملل مذاکرات بی‌ثمر ماند و بعد دیدیم که چه پیش و چه فجایعی به بار آمد.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه