میگفتم بابام میاد دنبالمون! خانمه میگفت بابات نمیاد … یادمه میرفتم زیر یه درخت بید مجنون و دعا میکردم که بمیرم … عمهام بچه نداشت، گفت یکی از بچه هاتو بده من. میدونی بابام چی گفت؟ … هیچ کس بابام رو دوست نداشت ولی من نمیتونستم ازش متنفر باشم … این شعر رو نوشتم که به زنها بگم شما قهرمان نیستید. یه وقتایی استراحت کنید، نه بگید، دعا کنید … این هفته قسمت دوم از تجربه باربارا تالی.
قسمت های دیگر این برنامه