هفته پیش در مورد جریانهای سازنده و مخرب صحبت کردیم و امروز با شماییم با بررسی مفهوم امید اجتماعی. در این قسمت بیشتر به این موضوع میپردازیم که امید چه چیزی نیست. گفتوگویی خواهیم داشت در باب این که جریانهای مخرب چطور میتونن باعث ناامیدی بشن. بعد از آشنا شدن با امیدهای کاذب و ریشههای ناامیدی اجتماعی مجددا با سوال اصلی مواجه میشیم: «امید اجتماعی به چه معناست؟»
***
هفتهی پیش در مورد جریانهای سازنده و مخرب صحبت کردیم و امروز با شما هستیم با بررسی مفهوم امید اجتماعی! و میخوام یکی دیگه از خاطرات کامران که به این موضوع مربوط میشه رو براتون تعریف کنم. کامران قلم شیرینی داره و امیدوارم که تو این برنامه از خاطرات شیرینش در اول هر برنامه لذت ببرید و منم تمام سعیم رو میکنم که در نقش کامران این خاطرات رو به بهترین نحو براتون اجرا کنم. با من همراه باشید.
در طی این هفته روزها فکر من این بود و همه شب سخنم که از کجای کلاف سردرگم امید، این قسمتو شروع کنم! تا اینکه دیشب پدربزرگ مرحومم به خوابم اومد و گفت:
«پدر جان! از امید نوشتن که تو این زمونه نون و آب نمیشه! خدایی دلت خوشه بابا جان!»
اینو گفت و همچنان که من ماتم برده بود، رفت و محو شد!
به خودم گفتم تو رو خدا نگاه کن، پدربزرگای مردم که به خوابشون میاد، یا یه نقشۀ گنج نشونشون میده یا حداقل یه گرهی از کارشون باز میکنه، اما پدربزرگ ما تو خواب هم آیۀ یأس برامون میخونه. البته منم قبل از هر گونه احوالپرسی و به جا آوردن رسومات، در فضای تاریک و مهآلود خوابم با تمام وجود جواب دادم «بله پدرجان، دلم خوشه!»
جدا از حجم زیاد ناامیدی که از پدربزرگم به من به ارث رسیده که حتی تو خوابم دست از سرم برنمیداره، تصمیم گرفتم تصویرایی که از امید دارم رو دستهبندی کنم. به نظر من امید چند تا نوع مختلف داره! نوع اولش امید پدر-مادرانه است. حالا یعنی چی. یعنی اینکه پدر و مادرا تمام عقدهها و حسرتهای زندگیشونو به نام امید به خورد بچه شون میدن. مثلا خود من، تمام نمرات ریاضیم تو دوران کودکی زیر ده بود! بابام میگفت پسرم نگران نباش ویژگی تمام نوابغ این بود که تو بچگی خنگ بودن! اصلا ادیسون رو از مدرسه اخراج کردن! زود است که پایههای علم ریاضی با نبوغ تو به لرزه دربیاد! پسر کو ندارد نشان از پدر! و از این جور چیزا.
نوع دوم، امید کلاهبردارانهی کاسبکارانه است! حالا یعنی چی؟ مثلا دختره موهاش به لختی یالهای بلند اسب بود، وقتی زلف بر باد میداد، عالمی به باد میرفت. موهاشو که باز میکرد اونقدر رها بود که جهت نسیم شمالو میتونستی بفهمی، اصلا از طرف یک شرکت پیشنهاد داشته که از موهای بازش به عنوان قطبنما استفاده کنن، اما توی تبلیغات انقدر زدن تو سر موهای لخت که حالت نمیگیره و موهای مجعد قشنگتره که اول رفت موهاشو فر کرد بعد یه مدت هم از ته زد موهاشو! اینکارهاشم هیچ ربطی به تنوعطلبیش نداشت، میگفت موهام زشته!
یا یکی دیگه موهاش فره و زلف آشفتهاش موجب جمعیت نسلها شاعره، که موهاشو آشفتهتر میخوان، تو تبلیغات اونقدر موهای صاف رو زیبا نشون میدن و میگن این اسکاچ آشپزخونه چیه روی سرتون که به هیچ صراطی مستقیم نمیشه، خلاصه اینطوری مشتری پر و پا قرص بازار کراتین و اتوی مو و یه همچین محصولاتی شده! ته این داستان هم اینه که تو هر جوری باشی زشتی! توی این سیستم تبلیغات امید رو با از بین بردن عزت نفس مخاطب میفروشن!
بله! امید نوع سوم امید سیاستمدارانه! توی خیلی از کشورای دنیا وقتی پای صحبتهای یک کاندیدای ریاست جمهوری میشینی، اونقدر از وضعیت موجود و رقبا بد میگن که آخرای نطق به این نتیجه منطقی میرسی که باید از همهی مردم خواهش کنیم که ایشون رئیس جمهور شه والا نه تنها شهر، نه تنها کشور، که کل جهان نابود میشه! این وسط هم اگه یه نفر باشه که بگه آقای کاندید تو هم که کارنامهات سیاهه، میگه باشه، من آدم خوبی نیستم ولی مهم اینه که از رقبام خیلی بهترم! خلاصه توی این روش با اعمال باجگیری، شما رو متقاعد میکنن که بین بد و بدتر، به بد، امید ببندی!
و اما امید نوع چهارم، امید بسیاری از عالمان ادیانه، که دیگه فقط نمیگن تو بدبختی، فقط نمیگن تو به ما نیازمندی، فقط نمیگن وضعیت موجود بده، میگن کلا این دنیا درست بشو نیست، بعد میپرسم خب این وسط امیدش چی شد وقتی همه چیز بده؟ میگن اگه به حرفهای ما گوش کنید میرید به بهشت، اونجا جای خیلی خوبیه! میگم خب این دنیا چی میشه! میگن یه روز یه موعودی میاد همه آدم بدا رو از بین میبره همه چی خوب میشه! ولی این وسط معلوم نیست که همین الان نقش ما و این عزیزان چی میتونه باشه دقیقا؟ خلاصه با ترس از جهنم و ناامیدی از وضعیت موجود، امید رستگاری رو به مردم قالب میکنن.
…