Program Picture

آموزه‌های نو - فصل ۲

قسمت ۷
۱۱ آبان ۱۳۹۶

مرور مقالۀ «پنج چیزی که از کار با سیاستمدارها یاد گرفتم»، نوشتۀ دیوید لنگنس، و مقالۀ «تأثیر کلمات در مقابل قدرت عشق»، نوشتۀ درِل راجرز.

***

فرزاد: دوستان سلام؛ با یک برنامه‌ی دیگه از مجموعه «آموزه‌های نو»، به اتفاق پریسا، با شما هستیم.

پریسا: سلام من رو هم از استودیوی رادیو پیام دوست در کانادا پذیرا باشید. امروز هم دو مقالۀ دیگر از وب‎سایت BahaiTeachings.org را با شما مرور می­‌کنیم. مقالۀ اول برنامه امروز:

فرزاد: «پنج چیزی که از کار با سیاستمدارها یاد گرفتم»، نوشتۀ دیوید لنگنس. و مقالۀ دوم:

پریسا: «تأثیر کلمات در مقابل قدرت عشق»، نوشتۀ دِرِل راجرز.

فرزاد: دوستان، لطفا با برنامه امروز ما همراه باشید.

فرزاد: ظاهرا امروز مقاله دیگری از دیوید لنگنس داریم با عنوان «پنج چیزی که از کار با سیاستمدارها یاد گرفتم».

پریسا: درست است. لنگنس، این­طور که خودش می­‌گوید، زندگی شغلی­‌اش با کار در دفاتر مجلس ایالتی کالیفرنیا و چند ایالت دیگر شروع می­‌شود و بعدتر در مجلس امریکا و کاخ سفید همان کارها را ادامه می­‌دهد.

فرزاد: یعنی نماینده بوده؟

پریسا: نه فقط کارمند اداری بوده؛ به اصطلاح کارمند دولت.

فرزاد: آهان. چه جالب.

پریسا: بله. او در مقاله­‌ای که امروز می­‌خواهیم راجع بهش حرف بزنیم، از تجربه­‌اش درباره کار با نماینده­‌ها و دولتمردها و در واقع سیاستمدارها می­‌گوید.

فرزاد: معمولا کسی از سیاستمدارها دل خوشی ندارد.

پریسا: درست است اما حرف­‌های لنگنس شاید باعث تعجب ما بشود.

فرزاد: چطور؟

پریسا: او معتقده که حرف­‌هایی که درباره سیاستمدارها و به طور کلی دولتی­‌ها و مجلسی­‌ها زده می­‌شود در مورد خیلی از آنها صادق نیست. بگذار با اولین چیزی که او از کار با به اصطلاح دولتی­‌ها یاد گرفته شروع کنیم.

فرزاد: بسیار عالی.

پریسا: لنگنس می­‌گوید اولین چیزی که فهمیده این بوده که خیلی از کسانی که وارد میدان خدمات دولتی می‌­شوند، به خاطر روح خدمت این کار را می­‌کنند. در نقش‌شان به عنوان کارمندان دولت، واقعا می­‌خواهند که به بقیه کمک کنند. همه کسانی که انتخاب یا انتصاب می­‌شوند، شهوتِ قدرت، شهرت، یا ثروت ندارند. البته هستند کسانی که این­طوری­‌اند اما لنگنس می­‌گوید دیده که خیلی­‌ها هم صادقانه به دنبال خدمت به مردم بوده­‌اند.

فرزاد: جالب است. باورش کمی سخت است چون همه جای دنیا ما معمولا خبرهای منفی زیادی درباره سیاست­مداران می­‌شنویم، اما بنا به تجربه لنگنس بعضی از این خبرها درست هم هستند، اما نه همه­‌شان. خب، چطور این را متوجه شده؟

پریسا: جواب این سؤال رو می­‌شود در نکته دومی که فهمیده پیدا کرد. لنگنس می­‌گوید: اکثر آنهایی که باهاشان کار کردم، فارغ از اینکه چه حزب و عقیده­‌ای داشتند، صادقانه نهایت سعی­شان را می­‌کردند تا وضع زندگی مردم را بهتر کنند. از روی حس وظیفه و دلسوزی برای کسانی که نماینده­‌شان بودند تا دیروقت سر کار می­‌ماندند یا کارها را با خودشان به خانه می­‌بردند، آن هم برای دستمزدی که خیلی کمتر از چیزی بود که در بخش خصوصی می­‌توانستند به دست بیاورند. به همین خاطر، احترامَم نسبت به دولتی­‌ها، چه انتخابی­‌ها و چه انتصابی­‌ها، خیلی بیشتر شد.

فرزاد: البته همه که آنقدر دلسوز و وظیفه­‌شناس نبوده­‌اند؟

پریسا: البته که نه. خودش می­گوید کسانی را هم دیده که انگیزه‌­های دیگری داشته­‌اند اما اکثرا خالصانه تلاش می­‌کردند تا به دیگران خدمتی کنند.

فرزاد: خب، نکته بعد.

پریسا: سوم، به تدریج متوجه شدم که کارگزاران دولتی شغل بی­‌نهایت سختی دارند. وقتی باید برای هزارها و حتی میلیون­‌ها نفر تصمیم بگیری، وقتی که سخت­‌ترین و بحث­‌برانگیزترین مشکلات را جلو رویت می­‌گذراند، آن هم با ده­‌ها جور نظرات مختلف که هیچ کدام راه حلی عرضه نمی­‌کند، به عنوان نفر آخر، شما باید تصمیمی بگیرید. و هر تصمیمی هم که بگیرید همه را راضی نخواهد کرد. کارگزاران جامعه به خاطر تصمیم‌­های­شان همیشه آماج حمله­ و انتقاد قرار دارند.

فرزاد: این حرف درستی است. همۀ مسائل مثل دو-دوتا چهارتا نیستند و یک جواب مشخص ندارند. و نکته چهارم؟

پریسا: چهارم، یاد گرفتم که مدیریت و رهبری به آینده‌­نگری نیاز دارد. باید در قالب طرح­ه‌ای بلندمدت کار کرد، و تصوری از آینده و هدف نهایی داشت تا به طرف آن حرکت کرد. گاهی مدیران و رهبران از رسیدن به این هدف­‌ها باز می­‌مانند اما همه آنها از جامعه­‌ای که می­‌خواهند در نهایت بسازند تصویری در ذهن دارند. در بیشتر موارد، این مدیران و رهبران نهایت تلاش­‌شان را می­‌کنند تا آینده­‌ای را که در ذهن دارند متحقق کنند اما این کار اصلا ساده نیست.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه