قسمت ۶ – آشنایی ما با کلاس اطفال
آن روزها در اثر صحبتهای الهام انگیزه و انرژی زیادی برای تربیت بچههایمان پیدا کرده بودم و خیلی دلم میخواست بدانم تربیت روحانی دقیقا چه معنایی دارد. قرار پارکی که دو خانواده با هم داشتیم، فرصت خوبی برای صحبت در این باره بود چقدر آن روز عصر خوش گذشت.
***
راوی: براتون تعریف کردم که بعد از ماهها نگرانی دربارهی آیندهی شانیا، دختر کوچکم که مثل خودم کمرو و خجالتی بود و میترسیدم دوران مدرسهاش هم مثل من پر از تلخی باشد، دوستی با الهام این امید را در قلبم ایجاد کرده بود که میتوانم به شانیا کمک کنم سرنوشت دیگری داشته باشد. صحبتهای الهام دربارهی این که بچهها مثل معدنهای جواهر پر از استعداد و توان هستند و پدر و مادرها میتوانند این استعدادها را کشف کنند و پرورش بدهند، دید من و همسرم را نسبت به تربیت بچههایمان تغییر داده بود. حتی باعث شده بود که به فکر فرستادن شانیا به کلاس موسیقی بیفتیم. این اولین قدم ما در راه کشف جواهرات پنهان شده در وجود بچههامون و کشف استعدادهاشون بود. الهام میگفت علاوه بر مراقبت از سلامت جسم و موفقیت تحصیلی بچههامون لازمه که به تربیت روحانی آنها هم اهمیت بدیم. آن روزها در اثر صحبتهای الهام انگیزه و انرژی زیادی برای تربیت بچههایمان پیدا کرده بودم و خیلی دلم میخواست بدانم تربیت روحانی دقیقا چه معنایی دارد. قرار پارکی که دو خانواده با هم داشتیم، فرصت خوبی برای صحبت در این باره بود. چقدر آن عصر خوش گذشت! بچهها بدون شکایت و ناله و دعوا بازی میکردند و ما بزرگترها هم دربارهی تربیت روحانی صحبت میکردیم. صحبت به آنجا رسید که قرار شد الهام کلاسی برای تربیت روحانی بچهها تشکیل بدهد تا شانیا هم همراه سارا، دختر الهام و پسرخالهاش رادین، بتواند در این کلاس شرکت کند. حتی به من هم پیشنهاد کرد که اگر بخواهم میتوانم به او کمک کنم! آن شب از خوشحالی خوابم نبرد. برای اولین بار میفهمیدم که از خوشحالی در پوست خود نگنجیدن یعنی چه! اما صحبتهای روز بعد الهام، همهی این شادی را به نگرانی تبدیل کرد که نکند بهمن کلا با این برنامه مخالفت کند و نگذارد شانیا به این کلاس برود. الهام به من گفت که چند سال پیش به همراه همسرش بهائی شدهاند و با این که کلاس اطفال کلاس آموزش بهائیت نیست، اما فکر کردهاند که بهتر است من و بهمن این موضوع را بدانیم و در صورتی که از نظر ما اشکالی نداشت، کلاس تشکیل شود. من کلمهی بهائی را قبلا شنیده بودم، اما چیز زیادی دربارهی بهائیها نمیدانستم.
اما بهائیت هرچه بود، مطمئن بودم که این کلاس به درد شانیا میخورد. از ته قلب احساس میکردم که این کلاس برایش خوب است. تأثیر مثبت سارا روی شانیا چیزی بود که روز به روز و هفته به هفته به چشم خودم میدیدم.
میدیدم که شانیا چطور آرام آرام از پیلهی تنهاییاش در می آید و درست مثل همان گلی که الهام مثال میزد، چطور کم کم باز میشود و با زیباییاش به زندگیمان زیبایی و رنگ میدهد. اما باید میفهمیدم بهائیت چیست، چون نمیخواستم بهمن با این کلاس مخالفت کند. باید بهمن را قانع میکردم. همین که به خانه رسیدم و صبحانهی علی را دادم، گوشیام را درآوردم و کلمهی بهائیت را در گوگل جستجو کردم.
بهشته: خوب ببینیم چیها اومده … «بهائیت»، … «احکام بهائی»، … «بهائیت، ویکی شیعه»، … «نگاهی به علل سرکوب بهائیان در ایران»، …
«فرقهی ضالهی بهائیت»، این پیداست که نظر خوبی دربارهی بهائیها نداره، …
این ویکی شیعه هم فکر نکنم … آره نوشته «جنایات بهائیها» … «چرا این همه نفرت و کینه علیه بهائیان»، …
این جالبه: «بهائیان ایران: وبسایت جامعهی بهائی ایران». خوب اینم مال خودشونه … اما این فکر کنم بیطرفانه باشه، بزار ببینیم این چی نوشته …
«دین بهائی، آیین بهائی یا دیانت بهائی که برخی آن را به صورت بهائیت و بهایی نیز مینویسند، دینی یکتاپرستانه و ایرانی است که حسینعلی نوری، ملّقب به بهاءالله، در سده ۱۹ میلادی بنیان گذاشت.
بهائیان معتقدند پیامبران از طریقِ فرایندِ «ظهور تدریجی وحی» به هم پیوند میخورند.
طبق این فرایند خداوند آموزههای خود را به صورت پیاپی و تدریجی و با توجه به مقتضیات زمان و ظرفیت فهم بشر به او ارائه میکند؛ از همین رو، ادیان، سیری تکاملی میپیمایند و ظهور ادیان را پایانی نیست مگر اینکه خدا بخواهد.
همچنین بهائیان معتقدند که بهاءالله، جدیدترین فرستاده خدا در سلسله پیامبران پیشین است و هدف از ظهور او ایجاد وحدت و صلح بین نوع بشر است.
بهائیان بهاءالله را موعود تمامی ادیان میدانند….»
…