مقصود از زندگی
بخشی از کتاب آئین بهائی، نگرشی کوتاه به تاریخ و تعالیم. در این قسمت: این موضوع از جمله مسائل مهم همه ادیان به شمار میرود. در آثار شریعت بهائی به این موضوع از جهات مختلف توجه شده است.
***
این موضوع از جمله مسائلِ مهمِّ همهی ادیان به شمار میرود. در آثار شریعت بهائی به این موضوع از جهات مختلف توجّه شده است. یکی از این جهات شناختِ نفسِ خود است. کسب کمالاتِ معنوی به جهت آماده شدن برای حیاتِ اخروی و یا خدمت به همنوع از دیگر مقاصد زندگی به حساب آمدهاند. این موضوع در آثار بنیانگذار دیانتِ بهائی از جمله چنین توصیف شده است:
«سپاس و ستایش خداوندی را سزاوار که آفرینش را به توانایی خود از برهنگی نابودی رهایی داد و به پوشش زندگی سرافرازی بخشید. پس گوهرِ پاک مردم را از میان آفریدگان برگزید و او را به پوشش بزرگی آرایش فرمود. هر که زنگ خواهش از آیینهی دل زدود سزاوار این پوشش یزدانی شد و خود را از برهنگی نادانی رهایی داد.»
انسان تنها آفریدهای است که آگاهانه قادر به شناساییِ آفریدگار خویش و کسب کمالات و ارزشهای معنوی و عمل به آنها است. به اعتقاد بهائیان همین ارزشها و عمل به آنها است که انسان بالقوّه از آن برخوردار است و به زندگی او مفهوم و معنی میبخشد.
سیر و سلوک روح در یک سفر روحانی
بیان گردید که به اعتقاد بهائیان، روح زنده، باقی و برقرار است و دائماً در سِیر و سلوک، مکاشفه و کسب کمالات به سر میبرد. روح در این سلوک روحانی ابتدا با جسم ملازم است. در این مرحله عقل به تدریج رشد میکند و انسان را یاری میدهد تا به صفاتِ اشیاء و روابطی که حاکم بر آنها است پیبرد و به درک حقایق معنوی نایل آید. روح قادر به شناسایی آفریدگار خویش است میتواند استعدادها و مهارتهای بالقّوهی خود را بازشناسد و صفات و ملکاتی را که خداوند در نهادِ او به ودیعه گذارده است شکوفا کند. درکِ این حقیقت که خداوند او را بهجهتِ محبّتیکه به او داشته خلق نموده و باید با همان وسیله پاسخگوی مهر و محبّت پروردگار باشد، از دیگر قوایِ روح محسوب است. در کلماتِ مکنونه که از آثارِ عرفانی حضرتِ بهاءاللّه به شمار میرود، از جمله چنین آمدهاست:
«یا ابن الانسان! احببت خلقک فخلقتک فاحببنی کی اذکرک و فی روح الحیوه اثبتک.» بدین مضمون که: ای پسر انسان، دوست داشتم تورا بیافرینم، پس تورا آفریدم، پس تو هم مرا دوست داشته باش تا یادت کنم و تورا در روحِ زندگی ثابت و استوار گردانم.
روح همچنین قادر به درک این واقعیّت است که حیاتِ انسان در این جهان با وجود آنکه همهگونه وسایلِ مادّی در اختیارِ اوست، گذرا و باپایدار است. حضرتِ بهاءاللّه زندگی انسان را در این جهان به سراب و نمایشیِ بیحقیقت تشبیه مینمایند:
«… دنیا نمایشی است بیحقیقت و نیستی است به صورتِ هستی آراسته، دل به او مبندید و از پروردگار خود مگسلید و مباشید از غفلتکنندگان. به راستی میگویم که مَثَلِ دنیا مَثَلِ سرابی است که به صورتِ آب نماید و صاحبانِ عطش در طلبش جهدِ بلیغ نمایند و چون بهاو رسند بیبهره و بینصیب مانند…»
تعالیم دیانت بهائی به ما میآموزند که روح در سیر و سلوکِ روحانی بییار و بیمددکار نخواهد ماند. راهنمای روح در این سفر تعالیمِ دینی و دعا و مناجات و طلبِ فیض برای کسبِ کمالاتِ معنوی است. پیدا است که اختیارِ گزینش راه با خودِ انسان است که مایل به سلوک در سبیلِ کمال است یا آنکه ترجیح میدهد زندگی خود را حصر در مادّیات نماید. روحِ انسان پس از مرگ به حیاتِ خود ادامه میدهد. توشهی روح در این سفرِ جاودانی کمالاتی است که در زمانِ حیاتِ جسم کسب نموده است. هرچه این توشه غنیتر باشد، روح سبکبالتر و ادامهی سفر راحتتر و شعف و سرور روحانیاش بیشتر خواهد بود.