قسمت ۸
مرور مقالههای «آموزش فروتنی به کودکان» و «چطور کودکانمان را برای خدمت کردن تربیت کنیم و نه فقط داوطلب شدن»، نوشتۀ لیلی میلر مورو.
***
فرزاد: دوستان سلام؛ با یک برنامهی دیگه از مجموعه «آموزههای نو»، به اتفاق پریسا، با شما هستیم.
پریسا: سلام من رو هم از استودیوی رادیو پیام دوست در کانادا پذیرا باشید. امروز هم دو مقاله دیگر از وبسایت BahaiTeachings.org را معرفی میکنیم.
فرزاد: هر دو مقالهی امروز را خانم لیلی میلر مورو نوشتهاند که قبلا هم مجموعه مقالههایی دیگری از او را مرور کرده بودیم.
پریسا: عنوان مقالههای امروز این است: «آموزش فروتنی به کودکان»، و «چطور کودکانمان را برای خدمت کردن تربیت کنیم و نه فقط داوطلب شدن».
فرزاد: دوستان، لطفا با برنامه امروز ما همراه باشید.
پریسا: بعضی از خانوادهها هستند که الحمدلله از لحاظ مالی در تنگنا و مضیقه نیستند.
فرزاد: البته خیلی خانوادهها هم هستند که به اصطلاح صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند.
پریسا: درست است. شاید روی سخن این برنامه بیشتر با آن خانوادههایی باشد که دستشان به دهانشان میرسد و بچههایشان کم و کسری در زندگی احساس نمیکنند.
فرزاد: از چشم خیلی از خانوادههایی که در کشورهای در حال توسعه یا توسعهنیافته زندگی میکنند، وضع زندگی بیشترِ خانوادههایی که در آمریکای شمالی زندگی میکنند، شاهانه به نظر میآید.
پریسا: دقیقا. مشکل جایی پیدا میشود که بچههای خانواده اینطور فکر میکنند — یا شاید هم بهشان القاء میشود — که به خاطر وضعشان از بقیه سرتر هستند، بهترند، و به همین دلیل خودشان را برتر و بهتر از مثلا کسانی که در آفریقا زندگی میکنند میدانند.
فرزاد: احتمالا برای خودشان هم دلایلی جور میکنند. مثلا اینکه اگر در جایی گرسنگی هست، حتما به دلیل تنبلی آدمهای آنجاست؛ اگر دیکتاتوری هست، حتما مردم آنجا دل و جرأت جلوی توپ و تفنگ ایستادن را ندارند. پس ما که هیچ کدام از این مشکلات را ظاهرا نداریم حتما بهتر از آنهاییم. ملیگرایی، نژادپرستی، و خیلی تعصبات دیگر از همین نگاهها و طرزفکرها شروع میشود.
پریسا: موافقم.
فرزاد: خب، قبلا بهم گفته بودی که مشکلی که لیلی میلر مورو در دو مقالهای که امروز ازش مرور میکنیم جلوی روی خوانندههایش گذاشته، همین است. بهتر است آن چیزهایی که برای من گفتی برای شنوندههای برنامهمان هم بگویی.
پریسا: بله. حتما. اما برای اینکه بتوانم توضیحی را که گفتی بدهم باید قبلش کمی از کار میلر مورو بگوییم.
فرزاد: خیلی هم خوب. کارش چیست؟
پریسا: لیلی میلر مورو، وقتی که هنوز به دانشکده حقوق میرفته، با الهام از آیین بهائی نهادی غیردولتی و غیرانتفاعی را تأسیس میکند به نام «مرکز عدالت طاهره» است. کار این مرکز ارائهی رایگان خدمات حقوقی به زنان و دخترانی است که نیاز به حمایت قانونی و قضایی دارند مثل زنان و دخترانی که قربانی تجاوز شدهاند، یا برای بردگی آنها را قاچاق کردهاند و فروختهاند، یا ختنه شدهاند. «مرکز عدالت طاهره» نه تنها در فرآیند دادگاه و اعاده حقوق افراد نیازمند، بلکه برای تصحیح قانون و در صورت لزوم پایهگذاری سیاستها یا قوانین جدید هم تلاش میکند.
فرزاد: پس میلر مورو وکیل است و مدیر عامل بنیاد «مرکز عدالت طاهره»، جایی که با افرادی سر و کار دارد که رنج و در واقع بیعدالتیهای زیادی را متحمل شدهاند.
پریسا: درست است. و داستان از اینجا شروع میشود که بچههای میلر مورو هم طبیعتا میدانند که کار مادرشان چیست: حفاظت از مامانها و بچهها در مقابل چیزهای بد.
فرزاد: خب، مشکل کجاست؟
پریسا: اینطور که لیلی میلر مورو میگوید او همیشه نگران این است که بچههایش به موکلهایش چطور نگاه میکنند؛ چطور میتواند به بچههایش این را بفهماند که با اینکه موکلهایش زنها و دخترهای رنجدیده و آسیبدیدهای هستند اما به هیچوجه آدمهای ضعیف یا عقبماندهای نیستند.
فرزاد: یعنی توضیح همان چیزی که کمی قبلتر گفتیم: اینطور نیست که چیزی که به سر آنها آمده، به اصطلاح حقشان بوده چون تنبل، ترسو، یا چه میدانم، بیفرهنگ بودهاند.
پریسا: درست است. به نظر میلر مورو، این زنها و دخترها برعکس خیلی هم شجاع، باهوش، و قوی هستند و به همین دلیل به دنبال اعاده حقشان از طریق قانون شدهاند.
…