قسمت ۶
مرور مقالۀ «آیا درد میتواند خوب باشد؟»، نوشتۀ کِیتی رومن، و مقالۀ «آیا صنعت کمکرسانی کارایی دارد؟» نوشتۀ اندی تِمِس.
***
فرزاد: دوستان سلام؛ با یک برنامهی دیگه از مجموعه «آموزههای نو»، به اتفاق پریسا، با شما هستیم.
پریسا: سلام من رو هم از استودیوی رادیو پیام دوست در کانادا پذیرا باشید. برای آن دسته از شنوندههایی که برای اولین بار برنامه ما رو میشنوند، خوبه این توضیح را بدیم که این برنامه هر بار دو مقاله از وبسایت BahaiTeachings.org را معرفی میکند. مقالۀ اول برنامه امروز:
فرزاد: «آیا درد میتواند خوب باشد؟»، نوشتۀ کِیتی رومن که قبلا از او مقالههای «چهار روش برای رسیدن به خوشبختی» و «چیزی به نام بخت وجود ندارد» را مرور کرده بودیم.
پریسا: و مقالۀ دوم امروز ما که آن را اندی تِمِس نوشته، عنوانش هست: «آیا صنعت کمکرسانی کارایی دارد؟».
فرزاد: دوستان، لطفا با برنامه امروز ما همراه باشید.
فرزاد: به نظر تو درد خوب است یا بد؟
پریسا: چه جور دردی؟
فرزاد: فرقی نمیکند. چه درد جسمانی، چه درد عاطفی یا روحی.
پریسا: همه ما سعی میکنیم که دچار درد جسمانی نشویم. فکر نمیکنم کسی از سردرد، بیماری، یا تصادف استقبال کند. مگر جز این است که هم ما وقتی که جاییمان درد میکند مسکن میخوریم؟!
فرزاد: درد عاطفی یا روحی چطور؟
پریسا: آن هم همینطور. من کسی را نمیشناسم که مثلا با کسی دعوا کرده باشد و ناراحت شده باشد و بعد بگوید چه خوب شد که ناراحت شدم؛ یا کسی که مسخره شده باشد، فحش خورده باشد، یا توی رابطه عاشقانهاش شکست خورده باشد، و بعد برگردد و بگوید: چه خوب شد، آخیش!
فرزاد: خب، پس تعجب میکنی اگر بگویم که کیتی رومن، نویسنده مقاله امروز ما، نظرش با تو متفاوت است؟
پریسا: جالب است. میخواهم بدانم که دلیلش چیست.
فرزاد: اولین دلیلش این است که زندگی بدون درد خیلی خطرناک است. کیتی به بچهای اشاره میکند به اسم اَشلین بلاکر که از بدو تولدش درد را احساس نمیکرده. به خاطر همین عارضه، اشلین مدام لب یا زبانش را میجویده یا گاهی حتی انگشتش را آنقدر میمکیده که زخم میشده.
پریسا: آهان، حالا منظورت را متوجه شدم. در واقع احساس درد یک جور هشدار به ماست که یک جایی اشکال هست.
فرزاد: درست است. درد فیزیکی در واقع یکی از مهم ترین کارهایش همین است.
پریسا: خب کار درد عاطفی یا روحی هم همین است دیگر؟ هشدار دادن؟
فرزاد: درست است. وقتی از کسی دلخور میشویم، دلمان میگیرد، عصبانی میشویم، (اگر اینها را یک جور درد بدانیم)، در واقع احساس ما میگوید جایی از کار خراب است، ارتباط ما اشکالی دارد، یا نگرش ما درست نیست.
پریسا: من هنوز متقاعد نشدهام که نفس درد کشیدن خوب است. درد کشیدن مثل صدای آژیر میماند. وقتی صدای آژیر را میشنویم میفهمیم که دزد آمده یا خانه آتش گرفته. این آگاه شدن و فهمیدن خوب است اما کسی نیست که بگوید صدای آژیر خوب است.
فرزاد: متوجه منظورت هستم. شاید دلیل دوم کیتی متقاعدکنندهتر باشد.
پریسا: خب، بگو ببینیم دلیل دوم چیست.
فرزاد: کیتی رومن میگوید درد و رنج مثل معلمهایی هستند که به ما فضائل و صفات روحانی را یاد میدهند و باعث میشوند رابطهی ما با خالقمان قویتر بشود. کیتی به تجربه شخصی خودش اشاره میکند و میگوید زمانی که به خاطر سرطان دوران درمان طولانیای را طی میکرده، با اینکه هر لحظهاش پر از درد بوده، اما در کنارش یاد گرفته چطور قدرشناس باشد، مهربان باشد، و ایمانش را قویتر کند.
پریسا: جالب است. من تا حالا از این زاویه به موضوع فکر نکرده بودم.
فرزاد: اما به نظر نمیآید که هنوز بخواهی بپذیری که «درد خوب است».
پریسا: راستش نه!
فرزاد: چرا؟
پریسا: من با حرفهایی که زده شد مخالف نیستم و به نظرم متقاعدکننده میآیند. اما به نظرم نباید از این حرفها نتیجه گرفت که درد «خوب» است. چون میشود پرسید اگر خوب است پس چرا دنبالش نرویم؟ یک جور توجیه مازوخیسم است که به نظر من درست نیست.
فرزاد: باهات موافقم. شاید باید این طور نتیجه گرفتن که حتی در درد و رنج هم فرصتی هست برای رشد و تعالی.
پریسا: آهان. این بهتر است.
…